با تشکر از مارتیک و سایر دوستان

دیشب از ۱۲ شب تا ۳ نصفه شب رقصیدم. رقصیییییدما. رقصمم مخلوطی از رقص ایرانی و هیپ هاپ بود هر چی بلد بودم رو کردم دیگه. این وسط حس میکنم یه سری حرکات جدید ابداع شد اصلا البته تو خلوت خودم بود. کلا حس میکنم یه ابعادی (شما بخون خل و چل بازی) دارم که جز تو خلوت خودم، هیچ جای دیگه ای بروز نمیدم از جمله حرکات دیشب.

مسئله بعدی اینکه بازم لاغر شدم. اینو خونواده که بعد ۱ ماه منو دیدن فرمودن. این ۱ ماه واقعا هیچ تلاش خاصی واسه کاهش وزن نداشتم. فقط حالم این اواخر واقعا خوبه و فکر میکنم تاثیر همین شرایط روحیه. کلا استرس و غصه منو چاق میکنه -_-

در کل هم این روزا موقع کار و بیکاری مشغول قر دادن و آهنگ خوندنم. خواهرم از معدود آدماییه که خوب منو میشناسه و تعجب میکنه میبینه اینقد سرحالم

آخرین کلاس سال 1400 هم همین الان تموم شد :)

بهار بازم بیا عشقو بیارش

درسته که الان با اینکه تو خونه نشستم ولی دستا و دماغم داره از سرما یخ میزنه از بسسس که یهو هوا بارونی و بادی و سرررد شد، ولی من چشمم به بهاره. به اون روزایی که میشه پنجره رو باز کرد. اون روزایی که نه شوفاژ لازم داره نه کولر. هوای معتدل طبیعی. روزایی که نورش زیاده و انرژی آدم بیشتر از نوره. چشم و دلم منتظر تاپ و شلوارکای سکسی و پیراهنای گل گلیه :)))

شروع کردم به تمیز کردن خونه واسه سال جدید. حالا در حد خونه تکونی که نه، ولی خب یکم جاهای بیشتری رو نسبت به حالت معمول تمیز میکنم

سوالی که دارم اینه که اون موقعی که آهنگ به راحتی امروز تو زندگی مردم وجود نداشت، چطوری خونه زندگیشونو تمیز میکردن؟!

حس تعریف کردن قضیه اون شب پرید خلاصش اینه که از یه آهنگ شروع شد و یاد یکی از آدمای قدیمی زندگیم افتادم که چند سالی هست ازش بی خبرم. رفتم دنبالش بگردم اتفاقی دیدم یکی دیگه بهم پیام داده بوده حدود یه هفته پیش. این وسط عکسای جدید از یه نفر دیگه رو هم دیدم و فکر کنم مهاجرت کرده ترکیه. خلاصه که یه زنجیره ای از آدمای قدیمی بود و نفر اول هم یافت نشد که نشد.