الان دقیقا تو همون موقعیتیم که حس میکنم یه حجم اضافه ام وسط حجم هایی که اضافه نیستن. همون جایی که حس میکنم اشتباهم.

شکاف

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حرف دارم. یا بهتره بگم فکر دارم. ولی کلمه ندارم متاسفانه.

شاید رمزدار بنویسم کلمه پیدا شه. رمزدار که مینویسم یه سری جمله ها رو میچسبونم بهم و نگران نیستم که واسه بقیه معنی دار هست یا نه. خودم میفهممشون.

خوابم دارم ولی دلم نمیخواد بخوابم.

از نشونه های پیر شدن همین بس که وسط اولین چت آشنایی برگشتم گفتم ببخشید من خوابم میاد، میشه بقیه صحبتو بذاریم واسه بعد؟

حالا اگه قبلا بود اینقد هیجان زده بودم که تا صبح بیدار میموندم حرف میزدم. اصلا خواب به چشمم نمیومد. ولی الان راحت میتونم بخوابم. کلا دیگه مثل قبل هیجان زده نمیشم. همه چی رنگ و بوی منطقی تری به خودش گرفته. چه کسل کننده!

به نظرم جمعیت انسانی هیچوقت به تعادل نمیرسه و به تعادل بقیه دنیا هم میرینه‌.