واقعا وسط این روزای گرم و کوفتی تابستونی، موهای بلند کسل کننده چیز مزخرفیه. موهای کوتاهمو میخوام.

دیدین وقتی دارین درد جسمی زیادی رو تحمل میکنین و یهو که اون درد شروع به کم شدن میکنه و آروم میشه، یا وقتی استرس زیادی دارین و یهو که استرستون برطرف میشه، یه حس خیلی خوبی پخش میشه تو بدنتون؟ 

نمیشد اون حس بدون درد و استرس پخش شه تو سلول های آدم؟

آدمیزاد موجود اجتماعی ایه ولی فقط تو خوشی هاش.

هر وقت استرس داری و ناراحتی و ناامیدی تنهای تنهایی.

پس چرا ما اینقد تلاش میکنیم دور و برمون چندتا دوست یا خانواده داشته باشیم؟ 

حس میکنم تنهایی از انگشت های پام میپیچه تو بدنم و از یه جایی تو قلب یا ریه یا چشمم میزنه بیرون.

مامانم قبل اینکه خواهرمو به دنیا بیاره، یه بار دیگه هم باردار شده بود ولی اون بچه سقط شد. من میتونستم اون بچه سقط شده باشم ولی حتی همین شانسم نداشتم. و الان وسط این جهنم گیر افتادم.

من فقط یه رویای ساده داشتم. رویای من حتی بزرگ و سخت و عجیبم نبود. ولی هیچ جای این زندگی با رویای من راه نمیاد. هیچ جاش

واقعا ما برای چی به دنیا میایم و زندگی میکنیم؟