بابابزرگ آلزایمر داره. بیشتر وقتها یادش میره ما کی هستیم. هر چند دقیقه حرفشو تکرار میکنه یا سوال تکراری میپرسه.
نشستیم دوتایی چایی بخوریم. مال منو ندید و فکر کرد فقط همون یه فنجون چاییه که جلوی خودش گذاشتم. کمتر از نصف فنجونشو خورد و گفت : بقیشو تو بخور :)
به همین سادگی و مهربونی :)