من نمیدونم اینکه بزنی شیشه جاهایی مثل بانکا رو بشکنی چه سودی داره! این چند روز شهر ما خیلی شلوغ شده، در حدی که من هیچوقت چنین چیزی ندیده بودم. شنیده بودم مردم شیشه بانک ملی رو شکستن. حالا اینکه واقعا کار مردم بوده یا حکومتیا رو نمیشه مطمئن بود ولی در هر صورت خیلی کار ناجوریه و دردی رو هم دوا نمیکنه. امروز واسه گواهی تمکن مالی رفتم دایره ارزی همین بانک ملی. شیشه رو کاملا از بین بردن و رد سوختگی رو بانک بود که کارمندش میگفت کوکتل مولوتف زدن. بنده خدا تو دفترش که نشسته بودیم قشنگ انگار تو خیابون بودیم. سرد بود و پر از سر و صدای خیابون. اگه حفاظ فلزی نداشت که حتی آدم احساس امنیت هم نمیکرد. میگفت حالا تا یه ماه دیگه هم شیشه نمیذارن واسه اینجا. این آقا اتفاقا خیییلی آدم درست و شریفیه. خیلی مودبه و با احترام و حوصله با ارباب رجوع رفتار میکنه و تا جایی که از دستش بربیاد کار آدمو انجام میده و راهنمایی میکنه. شکستن شیشه بانک؟ آخه این چه کاریه؟ اگه کار حکومتیاست که تکلیفشون مشخصه و انتظار رفتار دیگه ای هم ازشون نمیره ولی اگه کار مردم باشه واقعا نگران کنندست این رفتار. امروز واقعا نگران آینده ایران شدم. نگرانم این حرکتی که راه افتاده به چی ممکنه ختم بشه. تو بازداشتی های شهر ما ۲نفر از خلافکارای شهر بود که چاقو کشیده بودن وسط جمعیت. البته که خیلیا هم بی گناهن واقعا ولی این وسط تر و خشک با هم میسوزن. این جمعیت که از کنترل خارج بشه چه اتفاقی میفته؟ یه وقتایی فکر میکنم اون آزادی ای که ما میخوایم هنوز واسه یه بخش قابل توجهی از این مردم زوده. از طرفیم حق میدم که این شرایطو نمیخوان. ولی لازمه آگاه تر باشن. لازمه بیشتر بخونن و بدونن و تحلیل کنن. یه جوری نشه که فردا بچه هامون از ما بپرسن چرا انقلاب کردین؟

من خوشمزگی کدوی سبز آبپز شده تو آب نمکو تازه کشف کردم. واقعا میان وعده خوبیه. حس سالم بودن هم به آدم میده

اگه از این مدل غذاهای سالم میشناسین لطفا در معرفیش دریغ نکنین :))

سیگار میخوام.

چند وقتی هست کانال یه دختری رو تو یوتوب میبینم. اصالتا کره ایه ولی کلا تو کالیفرنیا بزرگ شده. زبان اولش انگلیسیه و زبان دومش کره ای. واسه دوره کالجش تصمیم گرفت بره کره درس بخونه. یکی ازش پرسیده بود چرا این کارو کردی؟ جواب داد حوصلم تو کالیفرنیا سر رفته بود! محیط زندگی اونجا یکنواخته و اینا. درنتیجه پا شده رفته کره واسه تنوع! بعد وسطای کالج یه ترم هم مرخصی گرفته چون دچار mental breakdown شده بوده و ترجیح داده یه مدت به وضعیت روانیش رسیدگی کنه.

میدونم هر آدمی تو زندگیش مشکلات خودشو داره و به هر حال مشکلات هر کسی برای خودش سخته. ولی واقعا برای من مسخره به نظر میرسه. همین که چون اضطراب و استرس زیادی داشته و زندگیش مختل شده بوده، تونسته مرخصی بگیره و یه مدت با خیال راحت زندگی کنه، آرزوی منه. تصور اینکه 6 ماه به هیچکدوم از دغدغه هام فکر نکنم و به مغزم استراحت بدم اصلا غیر ممکنه. فکر نکنم تو خونواده من چنین چیزی قابل درک باشه. تازه حتی اگه خونوادم باهاش اوکی باشن، به هر حال وقتی ایرانی هستی و بخصوص تو ایران زندگی میکنی این کار غیر ممکنه. چقدر جبر جغرافیایی به شکل ناعادلانه ای رو زندگی آدما تاثیرگذاره.

چقدر نیوهمپشایر قشنگه :))