به نظرتون ممکنه کسی از حالت تهوع بمیره؟ اگه قرار باشه یکی بمیره، اون منم.

دستگاه گوارش من نمیخواد از کرونا بهبود پیدا کنه :/

اولش چند روز اسید معده داشت منو میکشت، الانم چند روزه که روده م داره منو میگاد. فکر کنم آخرش اینقد الکترولیت از دست بدم که تشنج کنم و خشک شم.

فارغ التحصیلی و باقی داستانا

خب جشن فارغ التحصیلی هم اومد و رفت. یادگاری قشنگی شد برامون.

روز قبل جشن هم از این طرف دانشگاه به اون طرف دانشگاه دویدیم که از هزار نفر امضا بگیریم و شنبه که برم کارت دانشجوییمو تحویل بدم، رسما فارغ التحصیل حساب میشم. بالاخره یه مقطع تموم شد و یه قدم به مهاجرت نزدیک تر شدم. از هفته بعد میفتم دنبال دانشنامه ببینم کی آماده میشم. امیدوارم به موقع واسه ترجمه برسه. چندتا توصیه نامه هم باید بنویسم بدم استادا امضا کنن. و دیگه همه تمرکزمو بذارم رو مقاله ها و زبان و تقویت ریزه کاری های دیگه. آخ که اگه همه چی به موقع پیش بره و ریجکت نشم..

امروز داشتم عکسا و فیلمای جشنو میدیدم، دلم گرفت. دوستای خیلی خوبی دارم اینجا و دور شدن ازشون سخته واقعا. هنوز فرصت هست البته ولی میدونم وقت زیادی نمونده تا خداحافظی. اصلا نمیخوام به اون لحظه فکر کنم.

حالا این وسط از بس این طرف و اون طرف رفتم بخاطر کارام که بعد جشن از پا افتادم. 2 روز تب و لرز داشتم و اصلا انرژی نداشتم و هی خوابیدم و بیدار شدم و دوباره خوابیدم. این وسط فقط به زور خودمو کشوندم داروخونه که دارو بگیرم و نمیرم مامان و بابامم برخلاف میل من پا شدن اومدن یه سر بهم زدن برام غذا آوردن. نمیدونم چرا اینطوری منو لوس میکنن. نمی اومدن هم من از پس خودم برمیودم ولی مامان اینجا کار داشت و اونو بهانه کرد که بیان یه سر بزنن. نگران بودم خودشون مریض شن ولی دیگه کوتاه موندن و با ماسک و رعایت فاصله و پنجره های باز خلاصه گذشت. ولی کلا همون 2 روز شد. بعدش یهو انگار همه چی تموم شد. فقط یکم معدم سنگینه که ممکنه از عوارض دارو باشه که اونم دیگه نیاز نیست بخورم. یهو از وضعیتی که حس میکردم قراره یه کرونای ناجور باشه، افتادم تو وضعیت سلامتی! حالا امیدوارم روزای بعدی هم همینطور باشه و علائم جدیدی نده که زودترم بتونم از قرنطینه دربیام و به کارام برسم. از طرفی یکی از دوستام یکی دو هفته دیگه میره و میخوام تا فرصت هست ببینمش. اصلا نمیتونم این روزای آخر تو خونه تک و تنها بند شم. همش دلم میخواد کنار دوستام باشم. مریضی بد موقعی بود واقعا.

عجب هواییم شده. خننننک.. اصلا آدم باورش نمیشه تو مرداده. حالا تا من بتونم از خونه دربیام هوا دوباره گرم میشه :/

ولی در مجموع زندگی این حوالی قشنگه و اگه وسط همین روزا زندگی متوقف میشد شاید من چندان هم ناراضی نبودم :)