ترم تموم شد و آخرین امتحانمم امروز دادم و تماااااام.

سلام بر آزادی و عشق و حال به مدت ۱ ماه :))))))

اولین برف پاییز همین الان شروع به باریدن کرد

کراش و دیت سابق تبدیل به دوست پسر شد. فعلا همه چی واقعا خوبه ولی نمیتونم پیشبینی کنم تو طولانی مدت چه اتفاقی میفته. سعی میکنم بهش فکر نکنم و از زمان حال لذت ببرم. تنها چیزی که منو نگران میکنه اینه که همه چی خیلی سریع پیش رفت. یعنی اینقد با هم تفاهم داشتیم و خوب با همدیگه کنار اومدیم که خود به خود سریع جلو رفتیم. به غیر از این، بقیه چیزا واقعا خوبه. هر دومون بلدیم وقتی ناراحت شدیم یا حس کردیم مشکلی هست حرف بزنیم. و هر دو مشاور داریم. این 2تا مسئله خیالمو راحت میکنه یکم.

و تنها کسیه که اینجا از قضیه سرطان مامانم خبردار شد. البته خودم بهش نگفتم ولی چون همیشه پیش همدیگه ایم و عملا داریم با هم زندگی میکنیم، خودش از ویدیوکال هام با خونوادم فهمید. اصلا هم به روی من نیاورد. ولی یه بار خودم بهش گفتم طبیعتا حدس زدی مشکل مامانم چیه ولی راحت نیستم راجع بهش حرف بزنم. اونم کلا آدمی نیست که طرف مقابلو تحت فشار الکی بذاره.

خلاصه که امیدوارم و دوست دارم که رابطمون خوب پیش بره و طولانی مدت بشه :))