حالم خوب نیست.

نه بخاطر امتحان که ای کاش بخاطر امتحان و استرس بود.

میدونم این بارم تموم میشه. میدونم کم کم فراموش میکنم این روزا رو.

۱۰ سال دیگه احتمالا خوشی هاشو یادمه و این روز و شبا از ذهنم پاک شده.

ولی تا اون موقع باید چی کار کنم؟

تا کی قراره اینطوری پیش بره؟

کی قراره یاد بگیرم چطوری اوضاعو کنترل کنم؟

نگرانم. نگران خودم که زندگیم خیلی وقته پر شده از این اتفاقات و احساس میکنم دیگه خستم، دارم کم میارم و این یعنی یه روزی میرسه که میبینم همه چیو تعطیل کردم تا بی روح و راحت زندگی کنم. نگران اون روزم نگران اون آدم...

خب امتحانم دادیم رفت. خوب نبود ولی همین که تموم شد خداروشکر :)

هفته بعد دوباره امتحان دارم. هر چی به استاد گفتیم اینقد زود نذار اصلا اهمیت نداد (خیلی مودبانش اینه) و راحت گذاشت هفته بعد :/


ولی بعد امتحان رفتیم بیرون دلی از عزا درآوردیم. روز بعدشم از راه دانشگاه دوباره رفتیم بیرون. امروزم باز با خواهرم رفتم بیرون

حالا بازم فرصتش پیش بیاد میرم


نمیدونم چرا یهو دلم واسه اینجا و وقتایی که بیشتر مینوشتم و میخوندم، تنگ شد. یادش بخیر :)

وقتی امتحان دارین و اصلا هم آماده نیستین با دوستاتون برین فست فودی و فوتبال ببینین. خیلی حال میده

نه به امتحان فیزیو

دوتا هوا وحشتناک بیرون رفتن میطلبه.

یکی هوای بهاری بخصوص اردیبهشت ماه

یکی هوای پاییزی


یعنی دارم دق میکنم تو خونه ولی امتحان دارم مجبورمممم درس بخونم. لعنت به این درسا که نمیذارن یکم بدون نگرانی خوش باشیم :((


چی کار کنم؟!

دانشجو می شویم

این هفته۳شنبه تعطیل رسمیه. ۴شنبه هم که بین التعطیلینه. ما هم دیدیم همه از دانشگاه خستههه.. هیچی دیگه کل هفته رو کنسل کردیم برگشتیم خونه هامون. بعضی از استادا گفتن باید جبرانی بیاین. یکی که جبرانیشو برگزار کرد! عمومی ها هم گفتن غیبت میزنن که گفتیم با کمال میل


حالا موندم بعد از این ۱ هفته تعطیلی چطوری برگردم دانشگاه؟ احساس میکنم‌اصلا در توانم‌نیست