همین جوری پراکنده میگم:

+ بالاخره پنجشنبه لپ تاپم به دستم رسید :))

+ برای اولین بار اومدم آرایشگاه که موهامو رنگ کنم البته هایلایت. به من گفتن ۹ صبح پاشو بیا ولی تا الان که ۹:۳۴ هست هنوز آرایشگر نیومده و فقط شاگرداش هستن. من همینطوری منتظر نشستم ://

+ پنجشنبه جشن عقد نزدیک ترین و دوست داشتنی ترین فامیلمه، دخترعمم :)) خیلی براش خوشحالم چون خودش خیلی خوشحاله. ولی خریدها دهن سرویس کنه! دو سه باره فقط واسه خریدن یه نیم ست گردنبند و گوشواره بیرون رفتم. دیگه امروز گفتم اگه کارم آرایشگاه زود تموم شد(که واقعا بعید میدونم!) برم بخرمش این‌خریدا تموم شن.

+ واقعا خداروشکر که خیلی اهل آرایشگاه نیستم وگرنه حتما خل میشدم :)

+ از شاگردش میپرسم کی میان؟ 

میگه میان! 

میگم خیلی طول میکشه؟۴۰ دقیقست منتظرم. 

میگه یه کاری داشتن میان!


ساعت ۹:۴۵ هست. خدایا شکرت!!!


دوباره سرما خوردم!

به نظرتون چرا تا یه نفر تو خونه ما سرما میخوره، بلافاصله به من منتقل میشه؟؟ و چرا باید صدام شبیه صدای خروس بشه و یه خط در میون به گوش برسه؟!!


فکر کنین یه خواننده مثل من باشه!! بیچاره باید چه خاکی به سرش بریزه؟!


امشب دختر عموم و شوهر و دوتا دختراش مهمونمون بودن. و من بیچاره چون سرما داشتم نمیتونستم به دختر کوچولوش که ۷ ماهشه نزدیک شم. بچه نرررم عشششق فقط دلت میخواست بخوریش. و رسما اعلام کردم به محض بهبودی کامل مزاحمتون میشم و به مدت ۲۴ ساعت دخترتون مال منه. تصویب هم شد :))))

این یکی رو هم از سر گذروندیم :)

بالاخره تموم شد :))

در کل راضی بودم. خیلی بهتر از کنکورای قبلی بود. امیدوارم اون چیزی که میخوام بشه که بعد از مدت ها حسابی از ته خوشحال شم.


در کل کم استرس تر از اون چیزی بود که فکر میکردم. دیشب ساعت 11 سعی کردم بخوابم. ولی عادت نداشتم آخرش فکر کنم 12:30 خوابم برد. صبح واسه ساعت 6 زنگ گذاشته بودم و دقیقا 5:59 خودم از خواب بیدار شدم. عاشق مغزمم

صبحانه خوردم و آماده شدم 7 با بابا رفتیم (فکر کنم اولین بار تو عمرم بود که ساعت 6:20 صبح صبحانه میخوردم). 7:15 رسیدیم. حسابی شلوغ بود. دیگه گشتم صندلیمو پیدا کردم. تا 8 همینطور به در و دیوار زل زدیم! هی هم برقا رو قطع و وصل میکردن ولی خداروشکر امتحان که شروع شد تا آخر برق بود و کولر کار میکرد. البته فضا خنک نبود ولی گرم هم نبود.


سر جلسه فکرم رو سوالا متمرکز بود( معمولا یکم حواسم به دور و بر پرت میشه). عمومی ها رو خیلی خوب جواب دادم. فقط به دینی شک دارم چون کلا خیلی آماده نبودم. اختصاصی در کل سخت بود. واسه سخت بودن ریاضی آماده بودم و بخاطر همین هول نشدم. زیست یکم برام شک برانگیز تر از معمول بود ولی بازم به موقع تموم شد و تا اینجا مشکلی با زمان بندیم نداشتم. تازه عمومی ها رو یکم زود هم تموم کردم. ولییییی ولیییی فیزیک که شروع شد دیدم یا خدااا چرا اینطوریه. و اونجا یکم دست و پامو گم کردم و زمانم هدر رفت. بازم خودمو جمع و جور کردم و گفتم دیگه هر چی رو تونستم جواب میدم. کلا مثل اینکه فیزیکش سخت بوده.

زمان واسه شیمی کم اومد و منم خیلی به شیمی تسلط نداشتم. دیگه هر چی رو که راحتتر بود زدم. فکر کنم از عمومی دینی و از اختصاصی شیمی بدترین درسام باشه که البته انتظارشم داشتم. آمادگیم تو این دو درس کمتر از بقیه بود.


جمع بندی اینکه وقتی بیرون اومدم راضی بودم. حالا تا ببینیم جوابا چطور میشه. اگه غلط زیادی نداشته باشم اوضام خوبه :)


وقتی زمان تموم شد و سوالا رو جمع کردن یه لحظه متوجه شدم واقعا تموم شده و یه لبخند از ته دل زدم. اگه کسی منو دیده باشی فکر میکنه لابد خلم. انگار تا اون لحظه یادم رفته بود این آخرین آزمونه خدا از این لبخندها نصیب همه بکنه. من خیلی وقت بود چنین لبخندی تو زندگیم کم داشتم.


خلاصه که تابستون ما هم شروع شد و اینقدر برنامه دارم که نمیدونم اول سراغ کدوم یکی برم. باید بشینم کارامو بنویسم و اولویت بندی کنم. پییییش به سوی خوش گذرونی و کتاب خوانی و ورزش. چه حاااالی بده.



+ امیدوارم حال دل همه کنکوری ها الان خوب باشه. بیخیال اینکه چطور کنکور دادین. الان زمان استراحت و تفریح روحی و جسمیه. برین حال کنین و به هیچی فکر نکنین. این تجربه من از کنکورایی که بد دادم.


++ هنوز باورم نمیشه تابستونم شروع شده. یادش که میفتم هی لبخند میزنم. انگار وسط رویام