-
سالگرد
شنبه 25 شهریور 1402 14:54
ای سرزمین! کدام فرزندها، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند، با چشمان باور خود خواهند دید؟ محمود دولت آبادی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 شهریور 1402 20:50
دارم جابجا میشم خوابگاه جدید. البته خوابگاه دولتی که گیرم نیومد ولی یه خوابگاه خصوصی قشنگ پیدا کردم که هزینه هاش خیلی از اینجایی که هستم به صرفه تره و قرارداد بستم. از دیروز شروع کردم به بردن وسایلم و مطمئنم اگه 2بار دیگه چمدون ببرم، پشت بازو درمیارم :/ تماااام بدنم درد میکنه، دست، پا، کمر، همه جا. تازه هم باید...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 شهریور 1402 00:07
هوا یه جوریه که حس میکنم پاییز اومده
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریور 1402 17:03
شده تا حالا تو یه لحظه ای باشین و بدونین که قراره دلتون واسه اون لحظه تنگ بشه؟ یعنی همون موقع میدونی چقدر اون لحظه با ارزش و قشنگه و قراره برای همیشه از دستش بدی و دیگه تکرار نمیشه و با اینکه هنوز تو اون لحظه هستی، دلتنگی براش شروع شده. حس عجیبیه..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریور 1402 01:54
برای بار صدم: کاش من در ناف یه کشور جهان اول به دنیا اومده بودم کاش هیچوقت مهاجر نبودم کاش با زبان مادری زندگی میکردم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 مرداد 1402 22:54
بانکم داره دهن منو سرویس میکنه. سیستم مسخرشون مشکل داره و من بخاطر مشکلات انفورماتیک اونا 2 ماهه دارم گاییده میشم و هی میرم و میام. فکر کنم آخرش مجبورم اصلا حسابمو ببندم و برم یه بانک دیگه.
-
Baba au Rhum
پنجشنبه 26 مرداد 1402 20:15
یه کیک خامه ای (اسمشو تو عنوان مشاهده میکنین!) از فروشگاه خریدم. آوردم خونه بازش کردم که بخورم مثلا، دیدم یه بوی الکلی زد زیر دماغم. بعد یکم کیکو مزه کردم دیدم طعم بیمارستان میده :/ مواد تشکیل دهندشو چک کردم فهمیدم توش از رام استفاده کردن. آخه کی کیک الکلی میخوره؟! بعد اسمشو با یه فونتی رو بسته بندیش نوشته بودن که من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1402 23:26
بعضی آدما هم تو حاشیه زندگیمون هستن که تا براشون اتفاقی نیفتاده متوجه نمیشیم چقدر برامون عزیزن. کاش هیچوقت برای این آدما اتفاق بدی نیفته.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 مرداد 1402 12:32
امروز اینجا روز عروج حضرت مریمه و تعطیل رسمیه! فکر کنم صبح 1 ساعتی به طور مداوم صدای ناقوس کلیسا میومد! حماقت همه جا هست :) من واقعا کاری به کار هیچ عقیده و اقلیت و اکثریتی ندارم. هر کی کار خودشو میکنه و زندگی خودشو داره و به بقیه هم ربطی نداره. ولی متاسفانه دین اینطوری نیست. باز خداروشکر اینجا دین قدرت خاصی نداره...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 مرداد 1402 14:23
" I think people see what they want to see in other people "
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مرداد 1402 19:31
با جوراب پشمی و هودی در خدمتتون هستم. این چه هواییه وسط تابستون؟! همش باد و بارون! سنگر آخرم شلوارکمه که هنوز مقاومت کرده و حفظش میکنم. اگه مجبور شم شلوار بلند بپوشم دیگه رسما ورود زمستون رو اعلام میکنم -_-
-
زندگی سالم، پَر
جمعه 13 مرداد 1402 17:13
امروز با دوستم داشتیم درد دل میکردیم بابت مشکلاتی که داریم و وقتی از دغدغه هام گفتم یه لحظه متوجه شدم چقدر نسبت به قبل مهاجرت، مشکلاتم تغییر کرده. خیلی بزرگسال طور شده همه چی و من هر بار متوجه این قضیه میشم تعجب میکنم. اینقدر همه کارا جدی، سخت و همزمان هستن که خودم تعجب میکنم چطوری مدیریتشون میکنم و چقدر آستانه تحملم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1402 20:55
من تو اون 6-7 ماه اولی که اینجا بودم هم چند کیلو وزن کم کرده بودم هم اشتهام خیلی کم شده بود. در حدی که یه ماه آخر خیلی از روزا تقریبا وعده غذایی خاصی نداشتم. بعد رفتم ایران، نصف اون وزنا که برگشت هیچ، اشتهامم زیاد شد. از وقتی برگشتم همش دارم میخورم. در حدی که اگه همینطوری پیش بره باید نگران هزینه خورد و خوراکم بشم :/...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 مرداد 1402 18:33
جمعه از ایران برگشتم. فرودگاه امام خیلی شلوغ بود. در حدی که استرس گرفته بودم به گیت نرسم. فکر کنم نصف مسافرا داشتن میرفتن ترکیه. رفتار پرسنل فرودگاه هم که گفتن نداره. اصلا خوب نبود. در حدی که پشیمون شدم اصلا چرا برگشتم ایران؟! بعدازظهر رسیدم پاریس ولی تا برسم شهر خودم دیگه شب شده بود چون قطارم مشکل فنی پیدا کرده بود و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 مرداد 1402 18:14
انگلیسی فهمیدن از زبون فرانسویا از فرانسوی فهمیدن سخت تره والا -_-
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 مرداد 1402 16:13
تو این یه ماهی که ایرانم تا حالا چند بار پیش اومده که کسی بهم بگه چه دلی داشتی مهاجرت کردی! تو اون لحظه سوالی که تو ذهن من پیش میاد اینه که یعنی کسی هست که شرایط رفتن به یه کشور بهتر رو داشته باشه و با این شرایط ایران بازم بخواد بمونه؟ بخصوص تو نسل جوون! آدمای هم سن و سال من! واقعا برام عجیبه وقتی بهم میگن چه جراتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 مرداد 1402 14:48
من دارم تو دمای ۳۱ درجه و هوای شرجی روزامو میگذرونم، تازه بدون اینکه بارونی در کار باشه. بعد تو فرانسه دما ۱۷ درجست، هوا اینقد شرجی نیست و همش هم داره میباره :/ فکر کنم گرم ترین روزای فرانسه همون تایم قبل ایران اومدن من بود. از وقتی اومدم، اونجا همش خنک و بارونیه. شانس مایه!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 مرداد 1402 01:40
چند روز دیگه پرواز برگشتمه. اصلا برای فرانسه احساس دلتنگی ندارم. برعکس هر بار یادم میفته که روزای ایران بودنم تمومه، دلم میگیره. از یادآوری فرانسه هم فقط دچار استرس میشم. زندگی اونجا واقعا سخته ولی اینجا این چند هفته خیلی قشنگ گذشت. میدونم اگه اینجا هم مداوم باشم زندگی بدی هاشو نشون میده ولی تو سفر اینقد اینجا روزا...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 تیر 1402 12:37
خب این دختره و دوست پسرش قصد دارن منو بگان. حالا چجوری به اینا حالی کنم دست از سر من بردارن؟ احساس میکنم دارن خودشونو میزنن به نفهمی.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 تیر 1402 17:28
یه زمانی یه دوستی داشتم که اینقد حد و حدود خودشو نفهمید که آخرش مجبور شدم بشورمش و بذارمش کنار. حالا الان بعد یه مدت طولانی سر و کله دوست پسرش پیدا شده و واسه مهاجرت به فرانسه از من کمک میخواد! وات د فاک؟! من هیچ ارتباط خاصی دیگه با این ۲نفر ندارم. پسره خودش وکیل مورد اعتماد هم میشناسه، باز اومده از من پرسیده تو کدوم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 تیر 1402 01:05
از بسسس اینجا سروصدا زیاده که از وقتی اومدم، این سومین باره که بخاطر سردرد مسکن میخورم. تعجب میکنم قبلا چطوری تو این سروصدا زندگی میکردم. البته همیشه اذیت بودم ولی کمتر پیش میومد مجبور شم مسکن بخورم. یکمم بخاطر گرمای هواست. منم که همش بیرونم -_-
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 تیر 1402 21:43
از بس تو دورم احساس میکنم بعد سفر ایران، تازه باید برگردم فرانسه استراحت کنم!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیر 1402 10:52
دوستام رفتن و الان تو اون لحظه ایم که خونه خالی از صداشون برام دلگیره. خیلی مقاومت کردم موقع خداحافظی گریه نکنم. فکر به اینکه حداقل تا ۱ سال دیگه یا شاید حتی طولانی تر از نزدیک نمیبینمشون و بغلشون نمیکنم واقعا اذیتم میکنه. میرم خودمو به کارای خونه سرگرم کنم تا خونوادم بیان و بریم از اینجا.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 تیر 1402 05:23
من امشب فهمیدم چقدر درمورد یه سری مسائل ساده و حتی معصومانه! فکر میکنم. خودم باورم نمیشه من تو یه موضوعی آدم معصومی باشم ولی امشب واقعا شوکه شدم و حس کردم بدون اینکه حتی تا مدتها متوجه بشم ازم سوءاستفاده شده. خیلی حس بدیه، هم تو موقعیت سوءاستفاده قرار گرفتن و هم تا مدتها نفهمیدن اینکه طرف با هدف و برنامه اون کارو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 تیر 1402 23:49
تو روزایی از زندگیمم که دارم از لحظه لحظش لذت میبرم. کوتاهه و همین لذت بخشش میکنه :))
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 تیر 1402 12:50
من از دراما تو زندگیم متنفرم. در کل هم خودم زندگی آرومی دارم و اطرافیانمو با داستانای زندگیم درگیر نمیکنم. ولی متاسفانه همیشه یکی از بین دوستام پیدا میشه که به شدت آدم دراماتیکیه و منو درگیر مشکلات خودش میکنه. با اینکه سعی میکنم طرف از حد و مرزش رد نکنه و منو بیش از حد درگیر نکنه، ولی اصولا اینجور آدما نمیفهمن حد و...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 تیر 1402 02:58
از کی تا حالا ساعت ۳ نصفه شب اذان میگن؟ :/ هنوز ۳ هم نشده تازه!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 تیر 1402 11:41
دیروز با خونوادم صحبت از مهاجرت شد و اینکه چرا بعضیا با اینکه شرایطشو دارن و دوست هم دارن مهاجرت کنن، این کارو نمیکنن؟ فکر کردیم شاید یکی از دلایلش ترس باشه. ترس از اینکه مهاجرت دقیقا چه شکلیه؟ بعدش چه اتفاقی میفته؟ چقدر ریسک داره؟ از پسش برمیان یا نه؟ بعد من یادم افتاد یه زمانی بود که وقتی به فرودگاه فکر میکردم با...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 تیر 1402 11:44
اوضاع اینترنت بهتر از چیزیه که انتظار داشتم. وقتی داشتم میرفتم فرانسه خیلی ضعیف تر بود و vpn هم به خوبی الان کار نمیکرد. ولی خب قبل اینکه وارد ایران بشم، vpn خریدم وگرنه با فیلترشکن های رایگان و پروکسی فکر کنم خیلی سخت میشد.
-
Home sweet home
یکشنبه 11 تیر 1402 01:28
رها از ایران براتون مینویسه. بازگشت شکوهمندانم به مرزهای فیلترینگ رو به خودم تبریک میگم. دیشب رسیدم تهران و الان تو اتاق خودم تو خونه پدری و مادری میخوام بخوابم. من فقط ۷ ماه از خونوادم دور بودم ولی لحظه دیدنشون فوق العاده بود. دلم برای بغلشون یه ذره شده بود. البته خواهرمو هفته بعدی میبینم. بغل اون که کلا یه دنیای...