حوصلم سر رفتهههههههه

این چه وضعشه دیگه؟!

خاک تو سرم. خیلی بد عادت شدم -_-

دلم گرمه :)

براتون رفیقی رو آرزو میکنم که اونقدر خوب شما رو بشناسه که بدونه چی بهتون هدیه بده که هم از ذوق بمیرین هم دلتون گرم بشه.

اونی که بالاخره بعد از 2 سال دوباره رفته باشگاه کیه؟

یکی دو هفته گشتم تا این باشگاه اوکی شد. البته میشد از هفته پیش برم ولی دوستمم میخواست باهام بیاد و کلاسی رو که میخواست این باشگاه نداشت و دنبال یه جایی بودیم که 2تامون باهاش اوکی باشیم که در نهایت پیدا نشد و دیگه من امروز شروع کردم.

سعی کردم نزدیک ترین جای ممکن که ازش خوشمم بیاد رو انتخاب کنم. پیاده 10 دقیقه هم راه نیست. میخواستم رفت و آمد راحت باشه که کمتر تنبلیم بیاد البته یکی نزدیک ترم بود ولی فضاش دپرس کننده بود نرفتم.

خلاصه که الان عضلات پام از مغزم دستور نمیگیره و به شیوه کج و کوله خودش راه میره. خدا به داد فردا صبح برسه



+ از همین الان خوابم میاد. منتظرم یکم دیرتر بشه بپرم تو تخت D:

چقدر منه :)

امشبو با یه قسمت کوچیک از کتاب نویسنده محبوبم تموم میکنم:

و هنگامی که بر لبه‌ی گور هستیم، برمیگردیم تا نگاهی به گذشته بیندازیم و به خود می‌گوییم: اغلب رنج کشیده‌ام، گاهی فریب خوردم ولی عاشق شدم. این من بودم که زندگی کردم و نه موجودی مصنوعی ساخته‌ی دست غرور و ناراحتی‌ام.



+ از اون شباست که سبک و رها ام :)

از وقتی دانشگاه حضوری شده، تنهایی درس خوندن خیییلی برام سخت شده. از طرفی بدم میاد واسه انجام کارام به حضور کس دیگه ای وابسته باشم. امروز باز دیدم نمیتونم درس بخونم و ددلاین پروژمم نزدیکه باید بشینم پاش تموم شه زودتر فکرم آزاد شه، گفتم بذار یه بار study with me یوتیوبو امتحان کنم. رفتم گشتم یکیو که باهاش راحتتر بودم پیدا کردم. و خب جواب داد. تمرکز خوبی داشتم و مفید کار کردم. راضی بودم خلاصه. البته اینم یه نوع وابستگیه ولی از اینکه به شکل فیزیکی به حضور کسی وابسته باشی و بخوای باهاش هماهنگ بشی بهتره. حداقل این دست خود آدمه.