بنده مثال بارز "یه سر دارم و هزار سودا" هستم.

من نمیخوااااام برم حموم

اینقد حموم رفتم خسته شدم بابا. میخوام همینطوری کثیف بمونم

- چرا دیشب اینقد درس داشتم و از ورزش بدنم درد میکرد که پیشنهاد ش.ر.ا.ب رو رد کردم و الان که بیکارم دلم میخواد و دیگه خبری نیست؟ اینم شد زندگی؟

- چرا من تا بیکار میشم استرس میگیرم و نمیتونم با دل خوش استراحت کنم؟ یه 2 دقیقه به هیچی فکر نکن لعنتی -_-




+ دلم بستنی هم میخواد که میدونم بخاطر استرسه. وقتی استرس میگیرم اصلا همه حس هام قاطی میشه. مثلا الان الکی حس غصه دارم و دلم گرفته. بخاطر همین دوست دارم کربوهیدرات بخورم.

دیگه ببینین چقدر از نظر حرکتی پیشرفت کردم که کلاس زبانمم پیاده میرم و برمیگردم

حالا فکر نکنین کلاسش اون سر شهره ها. کلا 20 دقیقه پیاده راهه ولی همینم قبلا اسنپ میگرفتم. اما تایمش یه جوریه که سخت ماشین پیدا میشه. دیگه گفتم گشادی رو کنار بذارم و به جای اینکه هر بار درگیر ماشین گیر آوردن باشم، از خودم مایه بذارم یکم. ایشالله که همینطوری بتونم به گشادیم غلبه کرده و ادامه بدم

نمیدونم چرا جدیدا اینقد خواب تجاوز میبینم!

هنوز صدای نکرش تو گوشمه. اه