نمیدونم چرا اینقد دلم هوای خونوادمو کرده :((( با اینکه همین ۴ ماه پیش کنارشون بودم و این دفعه طولانی تر هم موندم ایران ولی دلم میخواد همین الان بلیط بگیرم برم ببینمشون. کاش اینجا زندگی میکردن و هر وقت دلم تنگ میشد میتونستم راحت ببینمشون. واقعا به آدمایی که خونوادشون هم مهاجرت کردن و نزدیک هم زندگی میکنن حسودیم میشه. اینکه تو یه کشور خوب زندگی کنی و خونوادتم کنارت باشن یه سطح دیگه ای از خوشبختیه.
عذاب الیم میدونین چیه؟
فامیل های ایرانی. یعنی همون آدمایی که به یه ورتم نیستن و ازشون فراری هستی ولی هر بار که میای ایران مجبورییییی ببینیشون. اصلا مهم نیست تو بری دیدنشون یا نه. اونا خود به خود میان -_-
+ یه دخترعمو دارم که خیلی خوب متوجه شده دیدنش واسم مهم نیست. امسال که اومدم، نه اومد پیشمون نه زنگ زد. اینقد خوشحالم که این روشو در پیش گرفته. کاش بقیه فامیلم متوجه این قضیه میشدن و منو راحت میذاشتن.
تو یه مرحله ای از زندگیمم که احساس میکنم همه از من موفق ترن. چه اونایی که تو ایرانن، چه اونایی که خارج از ایرانن. هیچوقت همچین حسی به زندگیم نداشتم. حتی اون زمانی که هنوز مهاجرت نکرده بودم و هزارتا بدبختی رو پشت سر میذاشتم که کارم جور شه و ویزام بیاد. الان انگار هیچی ندارم، نه تو ایران نه تو فرانسه. و حتی در آستانه اینم که هر چیزی که تا اینجا براش جون کندمو از دست بدم و برگردم سر خونه اول. احساس میکنم یه ۱۰ سالی رو اشتباه جلو اومدم و حالا به بن بست خیلی نزدیکم. چطوری ۱۰ سالو اصلاح کنم؟!
+ راستی من بالاخره رسیدم ایران.