عذاب الیم میدونین چیه؟
فامیل های ایرانی. یعنی همون آدمایی که به یه ورتم نیستن و ازشون فراری هستی ولی هر بار که میای ایران مجبورییییی ببینیشون. اصلا مهم نیست تو بری دیدنشون یا نه. اونا خود به خود میان -_-
+ یه دخترعمو دارم که خیلی خوب متوجه شده دیدنش واسم مهم نیست. امسال که اومدم، نه اومد پیشمون نه زنگ زد. اینقد خوشحالم که این روشو در پیش گرفته. کاش بقیه فامیلم متوجه این قضیه میشدن و منو راحت میذاشتن.
تو یه مرحله ای از زندگیمم که احساس میکنم همه از من موفق ترن. چه اونایی که تو ایرانن، چه اونایی که خارج از ایرانن. هیچوقت همچین حسی به زندگیم نداشتم. حتی اون زمانی که هنوز مهاجرت نکرده بودم و هزارتا بدبختی رو پشت سر میذاشتم که کارم جور شه و ویزام بیاد. الان انگار هیچی ندارم، نه تو ایران نه تو فرانسه. و حتی در آستانه اینم که هر چیزی که تا اینجا براش جون کندمو از دست بدم و برگردم سر خونه اول. احساس میکنم یه ۱۰ سالی رو اشتباه جلو اومدم و حالا به بن بست خیلی نزدیکم. چطوری ۱۰ سالو اصلاح کنم؟!
+ راستی من بالاخره رسیدم ایران.
هیچوقت فکر نمیکردم اولین باری که تنها تو یکی از شهرای ترکیه ام، اینطوری باشه. من در جهت اومدن به ایران، توی ترکیه آواره شدم. امشبو تو یه هتل میگذرونم تا ببینم فردا بالاخره پروازی به سمت ایران بلند میشه یا نه. فقط میخوام برسم پیش خونوادم، بخصوص بعد اینکه لوفتانزا ۲ روز مونده به سفر، پرواز رفتمو به ایران کنسل کرد و با هزار بدبختی دقیقه نود یه پرواز دیگه از ترکیش گرفتم و بعدش فهمیدم لوفتانزا پرواز برگشتمم کنسل کرده و در حال حاضر وسط پرواز رفتم گیر افتادم تو کشور غریب، بدون اینکه معلوم باشه چطوری قراره برگردم. لااقل ته این همه سختی، خونوادم نصیبم بشن.
+وااااقعا ما را به سخت جانی خود این گمان نبود!