برررررررف (ایموجی چشمان ذوق زده)

از حس ناامنی

من تا امروز هیچوقت برای خودم پیش نیومده با کسی تو ارتباط حرفه ای باشم و مسائل غیر اخلاقی به واسطه اون ارتباط برام اتفاق بیفته. احتمالا بخاطر اینه که کلا خیلی ایزوله زندگی کردم و درنتیجه در معرض چیزی قرار نگرفتم. ولی امشب.. امشب از قضیه ای باخبر شدم که برای اولین بار اون حس ناامنی تو یه رابطه حرفه ای رو تجربه کردم. اینکه الان دلم میخواد از اون کار بیرون بیام فقط برای اینکه چنین آدم مریضی تو زندگیم نباشه. البته قضیه برای یکی دیگه اتفاق افتاده و زنگ زد با من درد دل کنه. ولی خب ما همه کنار هم داریم کار میکنیم و این آدم مریض با منم در ارتباطه و اتفاقا جدیدا باهام صمیمی تر هم برخورد میکنه! تمام مدت اینقدر شوکه بودم که همش مور مور میشدم از حرفاش. حتی وقتی خدافظی کردیم نیم ساعت داشتم راه میرفتم، نمیتونستم سر جام بشینم. تعجب میکنم از اینکه یه آدم چقدر میتونه کثیف باشه و در عین حال موجه جلوه کنه. و چقدر من بی تجربه و بی احتیاطم. با اینکه خیلی حواسم هست راحت صمیمی نشم و رسمی برخورد کنم ولی بازم امشب حس کردم بی احتیاطم و باید بیشتر حواسم باشه. رو پیشونی کسی ننوشته لاشی و کثیف و منحرف. ظاهر و برخورد درست تو ابتدای آشنایی دلیل قطعی بر سلامت اخلاق و روان طرف مقابل نیست. همیشه یه درصد خطا باید قائل شد. تجربه خوبی شد که بیشتر حواسم به آدمای دور و برم باشه.



+ اگه آقا هستین دست از این سوءاستفاده ها بردارین. اگه خانوم هستین و در معرض چنین مسائلی قرار گرفتین، با یه آدم مورد اعتماد حرف بزنین، سکوت نکنین. همیشه آدمایی پیدا میشن که هواتونو داشته باشن و یه گوشه کارو بگیرن و هر چند کوچیک در حد توانشون کمکتون کنن که زودتر از این شرایط خلاص شین یا حداقل کم ترین آسیب ممکن رو ببینین. از طرفی باعث میشین حداقل یه نفر دیگه چنین آسیبی نبینه.