WTF

خب من تا الان میدونستم که آدم open marriage نیستم ولی امشب واقعا مطمئن شدم. بین کتگوری های سکس من چیزای فانتزی مختلفی رو دیدم ولی تا حالا چیزی تا این حد برام زننده نبوده. امشب یه قسمت از یکی از سریالامو میدیدم و 2تا زن و شوهر بودن که تصمیم گرفتن این کارو انجام بدن. حتی نمیتونستم نگاه کنم :/ اینقد برام چندش بود که تمام مدت عضلاتم از شدت معذب بودن منقبض بود و هی چشمامو میبستم یا صدا رو قطع میکردم. یعنی اگه یه روزی ازدواج کنم و رابطه جنسیم با طرفم به مشکل بر بخوره، حاضرم حتی جدا بشم ولی هیچوقت چنین چیزی رو تجربه نکنم. البته به زندگی بقیه کاری ندارم. تصمیم خودشونه و به خودشون مربوطه ولی تو مغز من یکی جا نمیشه حقیقتا. فکر کن پارتنرتو با یکی دیگه شریک شی :| فکر کنم میتونم تو اون لحظه هر کسی که به پارتنرم دست میزنه رو خفه کنم (چه زن باشه چه مرد). اونی که به خودمم دست بزنه رو هم یه فصل کتک میزنم (بازم چه زن باشه چه مرد). اه

اوصیکم

به نام خدا

مثل من غذا نخورید. چون وسط باشگاه فشارتون میفته و آبروتون پیش عالم و آدم میره. کلاسم بهم میریزید.

خدانگهدار

همین الان how I met your mother رو تموم کردم.

چرااااا آخرش اینطوری تموم شد؟؟؟؟ چراااااا؟؟

آخه دختر به اون دل نشینی چرا باید اینقد کوتاه بیاد تو داستان و تهشم مریض شه بمیره؟؟؟؟

طلاقشونم خیلی طلاق مسخره ای بود.

خاک بر سر نویسندش. آخرشو رید -_-



+ حالا علاوه بر friends، دلم واسه اینا هم تنگ میشه

درمورد اون قضیه غیر اخلاقی ای که پیش اومده باید بگم که اصلا اوضاع خوب نیست و دیگه خیلی واضح این 2نفر با هم شاخ به شاخ رفتار میکنن. خلاصه که جو متشنجه و منم استرس گرفتم از این فضا -_-

واقعا الان با این برف هیچ جایی برای من دل انگیز تر از تراس خونم نیست. کوچه انقد خوشگل شده آدم دلش میخواد فقط نگاش کنه




+ اومدم با قهوه و سریال نشستم تو تراس. نمیدونین چه لذتی داره ^_^