من خیلی سعی میکنم قوی باشم ولی نیستم. بابت خیلی چیزا از زندگی بدم میاد و مطمئنا بیشتر از زندگی بدم میاد تا اینکه دوستش داشته باشم.

یکی از چیزایی که باعث میشه بیشتر از زندگی بدم بیاد استرس داشتن واسه همهههه چیزه. مهم نیست اون چیز چقدر اهمیت داشته باشه، اصلا مهم باشه یا نباشه، به هر حال استرسش دهن منو سرویس میکنه.

اینایی رو که زندگی رو قشنگ میبینن و فلان، اصلا درک نمیکنم. نمیدونم تظاهر میکنن یا دارن خودشونو گول میزنن یا واقعا چنین دیدی به زندگی دارن. فرقی نمیکنه به هر حال به نظرم مزخرف میگن. زندگی قشنگ نیست حتی واسه منی که قطعا جزو بدبخت ترین آدمای روی کره زمین نیستم. حداقلش اینه که یه اتاق واسه خودم و غذای کافی و پول به اندازه یه زندگی راحت تو ایران دارم. ولی بازم اکثر روزا زندگیم قشنگ نیست. دیگه فوقش اگه بد نباشه،  معمولیه. حالا اینکه یه عده به زور میخوان بگن نه زندگی خوبه، یه بحث دیگست. زندگی فقط بعضی روزاش خوبه و همون روزای خوب کمشه که ما رو سر پا نگه میداره و باعث میشه زندگیمونو تموم نکنیم. ما وسط این همه روز چرت منتظر اون چند روز خوب که گاهی سر و کلشون پیدا میشه، هستیم. واقعا چقدر احمقیم!



+ کاش هیچوقت به دنیا نیومده بودم. احساس میکنم گیر افتادم و حتی مرگم نجاتم نمیده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد