امروز امتحان داشتیم. خوب دادم و راضیم :) تقریبا هم خوب خونده بودم واسه اولین بار بعد مدت ها!

قرار شد غروب بریم بیرون که خستگی در کنیم. چقدرم که ما به خودمون فشار میاریم

تو کافه نشسته بودیم. خداروشکر خلوت بود و ما کلا کافه رو گذاشته بودیم رو سرمون. فکر کنم یکی دو ساعتی اونجا بودیم! بین حرفا دوستم پیشنهاد داد ویژگی های خوب و بد همدیگه رو بگیم.

میگذرم از اینکه چقدر باحال بود و حسابی خندیدیم و در عین حال رک و راست حرفمونو زدیم.

چیزی که برام جالب بود نظر بچه ها راجب خودم بود. اینکه همه هم نظر بودن که من آدم منطقی و کاملا مستقل و به اصطلاح پخته ای هستم. درصورتی که به نظر خودم هنوزم نمیتونم یه جاهایی احساساتمو کنترل کنم و از دستم در میره پس منطقی نیستم. هنوز وابستگی مالی تمام و کمال به خونوادم دارم پس مستقل هم نیستم. اینکه آدم مستقلی هستم اصلا تو مخم نمیره. خودم حس میکنم کاملا وابسته به دیگرانم. جدای از بحث مالی، هنوز نتونستم تنها زندگی کنم. هنوز اگه بخوام تنها برم بیرون سختمه و حوصلم نمیگیره و دوس دارم دوستم باهام باشه. درسته که اگه تو موقعیتش قرار بگیرم تنهایی کارمو انجام میدم ولی دچار استرس میشم و بهم فشار میاد. واقعا نمیدونم چی تو من میبینن که میگن مستقلی!!

پختگیمم فقط بخاطر اینه که تجربم بیشتره. اونا موقعیت هایی رو تجربه میکنن که من قبلا درست یا غلط گذروندم و درموردشون فکر کردم و به جواب نسبتا درستی رسیدم.

خصلت های بدم‌گفتن البته. مثلا دوستم گفت تو بی وجدانی که منظورش این بود که تو بی رحمی و منم گفتم خودم تصمیم گرفتم اینطور باشم و در واقع اصلاااا قبلا اینطور نبودم ولی بین اتفاقایی که افتاد حس کردم اینطوری راحتتر میتونم از پس زندگی بر بیام. یا مثلا گفت کم حوصله ای و زود عصبانی میشی که خودمم باهاش موافق بودم و مشکلمه واقعا. گفت اعتماد به نفست کمه و درنتیجه خجالتی هستی که کاااملا باهاش موافقم.


ولی همچنان بیشتر از همه اینا اون مستقل بودن واسم جالبه!!

نظرات 1 + ارسال نظر
مینا جمعه 16 آذر 1397 ساعت 05:12

چقد ما شبیهیم.

نمیدونم بگم چه خوب یا چه بد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد