- - بعد از مدتها یه عکس جدید ازش دیدم که داره لبخند میزنه. یه لبخند یکم پررنگ تر. از چشماش معلومه حالش چندان خوب نیست ولی کنار دوستش ایستاده و لبخند زده و عکس گرفته. واسه من دنیاییه. دنیایی که هر بار که باهاش روبرو میشم وایمیستم و یکم نگاش میکنم. انگار نمیشه بدون مکث از کنارش رد شد. انگار نمیتونم.
- - لعنت به مردادی که برات بی رحم بوده.
- - هنوزم نشده.. انگار قرار نیست بشه. چی تو وجود توئه؟!
متن خوب و خوش نوشتی بود ولی نتونستم چیزی بگم در راستاش
آره چندان واضح نبود.
البته تو پستای خیلی قبل تر فکر کنم یه چیزایی نوشتم و بیشتر مسئله رو باز کردم ولی الان دیگه حال و حوصله ای واسه گفتن از این حسا نیست.