چشم وا کردم تو جنگل بودم
همه جا روشن بود
همه چی سبز
درخت ها لبخند میزدن
برگ ها میرقصیدن
دخترکی بین درخت ها میدوید و از ته دل میخندید
سارافون یاسی گلدار و موهای بلندش تو هوا تاب میخورد
انگار فرشته ای باشه
احساس کردم میتونم پرواز کنم
شروع کردم دور خودم چرخیدن
هی چرخیدم و هی چرخیدم و هی چرخیدم
یه لحظه حس کردم همه جا داره تاریک میشه
تا به خودم بیام و بایستم کار از کار گذشته بود
دخترک دیگه نمیدوید
داشت گریه میکرد
خاک بهم پوزخند زد
احساس خفگی کردم
نگاه کردم دیدم انگار قبره
من مرده بودم؟!
پس چرا یکی تکونم میداد؟!
اینقد شدید تکون میداد که حس کردم دارم از قبر پرت میشم بیرون
انگار با من بدبخت، پدرکشتگی داشت
چشمامو باز کردم دیدم رو میز خوابم برده
کافه چی میخواست تعطیل کنه
پا شدم زدم بیرون
دخترک احمق هنوز داشت گریه میکرد...
تق تق تق فش فشه
فاصلمون کم بشه
هیزم و نفت و آتیش
دوستت دارم خدایش
سیب زمینی به سیخه
عکس گلت به میخه
غماتو بیار فوتش کن
کینه داری شوتش کن
هوا بهاری میشه
سرما فراری میشه
زردی ازت دور بشه
هرچی بخوای جور بشه
چهارشنبه سوری تون پیشاپیش مبارک.
ممنونم ازتون:))
چهارشنبه سوری شما هم مبارک
دایی روز هشت مارس مگه روز زن نبود؟
بله بود دایی
تنهایی داره خطرناک میشه با این شعره .... خوب تو چرا نمی ری .............
تنهایی از یه حدی که بگذره واقعا خطرناکه..
این نوشته مال چندین ماه پیشه. مال همون موقع ها که تنها شدم.
استادا ولمون نمیکنن :/
دخترک ، روزت مبارک
ممنونم :)
چه قشنگ:)
از اینا دوس دارم
با تاخیر 8 مارسو بهت تبریک میگم:)
ممنونم. قشنگ میخونی عزیزم :)
منم روزتو بهت تبریک میگم