یکی پس از دیگری(1)

خب اون شب لعنتی تا 7 صبح بیدار بودم و دیگه پاشدم رفتم دانشگاه تا 6 غروب. کاملا واضحه که وقتی برگشتم خوابگاه له بودم. با این حال هر طور بود بیدار موندم تا آخر شب. در عوض شب ساعت 12:30 با یکم تلاش خوابم برد تا خود 8:30 صبح:)


رفتم داروخونه قرص بگیرم ولی گفتن بدون نسخه نمیدن. مسخرست. انگار حالا چی میخواستم!

هیچی دیگه با این اوصاف مجبورم به خونوادم بگم برام بفرستن یا تا عید که برمیگردم خونه تحمل کنم. دوست نداشتم خونوادم بفهمن دوباره دارم میخورم.  حالا چرا خودم نمیرم پیش پزشک که برام نسخه بنویسه؟؟ خب چون من تقریبا تا حالا واسه هیچ بیماری به مطب پزشک مراجعه نکردم و حالا سختمه برم. هر وقت هم دارو میخواستم پدرم از دوستانش برام گرفته بدون نیاز به نسخه کلا دفترچه خدمات درمانی من تا یادمه همیشه سفید بوده.

قضیه استفاده از این قرص هم برمیگرده به دوران کنکورم که بخاطر فشار کنکور و یه سری مسائل دیگه شبا خوابم نمیبرد. ولی چون این قرصا معمولا وابستگی میارن بابا تاکید داشت که زیاد استفاده نکنم. دیگه بعد از کنکور نباید استفاده میکردم ولی بازم چندباری خوردم و آخرین بار اواخر شهریور امسال بود که بعد از خوردنش توهم زدم. خواهرم تو اتاق پیش من خوابیده بود. صبح که بیدار شدم برام گفت که چی کار کردم و چه چیزایی گفتم!!! من که هیچی یادم نمیومد. حتی صدامم ضبط کرده بود. گوش دادم شاخ درآوردم. هیچی دیگه بعد از اون توهم دیگه خودمم ترسیدم استفاده کنم و کنار گذاشتم و کم کم تونستم راحت بخوابم تا الان که دوباره احساس میکنم نیاز دارم:(

 

حالا بریم سراغ مشکل بعدی. خدا هر چی دانشگاه و انتخاب واحد و حذف و اضافست از رو زمین برداره. امروز رسما دهنم سرویس شد و همش بخاطر استاد لعنتی ریاضیه. این خانوم محترم یه جوری درس میدن که ما هیچی نمیفهمیم و از اونجایی که واسه نمره هم به نظر نمیرسه هیچ امیدی بهشون باشه، همه بچه ها وحشت زده شدن و نامه نوشتن به مدیریت که یا استادو عوض کنین یا درسو حذف میکنیم. استاد تغییر نکرد و دوستان عزیز طی یه عملیات انتحاری ریاضی رو حذف کردن که خب منم مجبور شدم حذف کنم. بعد از کلی به در و دیوار زدن واسه اینکه این ترم 20 واحدم جور شه، باز 17 واحده شدم. حالا باید این 3 واحد ریاضیو با دروس عمومی جبران میکردم. هرجوری برناممو بالا پایین کردم فقط میتونستم فارسی عمومی 3 واحدی یا جمعیت خانواده 2 واحدی بردارم. از اونجایی که فارسی کلاسش 18 نفر از 35 نفر پر شده بود احتمال دادم استادش خیلی ناجوره و از طرفی چون 20 نفر نیستن ممکنه کلاس حذف شه و دست بنده بمونه تو پوست گردو!! هیچی دیگه جمعیت 2واحدی برداشتم و 19 واحده شدم!! منی که یه فیزیک 3 واحدی هم افتادمو باید غصه اونم داشته باشم و فیزیک 2 و بیوفیزیک که تا فیزیک1 پاس نشه نمیتونم بردارم. پووووووف

فردا میرم آموزش صحبت کنم ببینم میتونم فیزیک1 رو با ورودی های این ترم بردارم یا نه. اگه اجازه بدن و زمانش با کلاسای من تداخل نداشته باشه که جمعیتو حذف میکنم و فیزیک1 برمیدارم. اگه نشه تو فکرشم تابستون به یکی از دانشگاه های نزدیک مهمان شم و اگه این درس ارائه شه پاس کنم. اگه اینم نشه دیگه میفته واسه ترم3 که اونجا باید دعا کنم با دروس اصلی خود اون ترم تداخل نکنه و بتونم بردارم و ترم 4 هم باز فیزیک2 و آزمایشگاهش با دروس دیگه تداخل نکنه و پاس کنم که ترم 5 ، بیوفیزیکو که جزو دروس اصلی اون ترمه بتونم بردارم. چقدر گیج کننده شد!!! خلاصه که الان تو سرم آشوبی به پاست. یه درس افتادما. ببینین چطوری دهنم داره سرویس میشه. اون وقت تو این شرایط دوستان لطف کردن ریاضی رو هم حذف کردن و حالا اونم واسه ترم های بعدی مونده رو دستم. باز خداروشکر که ریاضی2 پیش نیاز درس دیگه ای نیست و فقط خودشه. هر وقت پاس شه زیاد نگرانی بابتش ندارم.


خلاصه از همین سال اول، دانشگاه داره همه تلاششو میکنه که دهن منو سرویس کنه و باید بگم امروز تقریبا موفق شد. در حدی که هم اتاقیم گفت چه کار دیوونه کننده ایه این حذف و اضافه. کاملا مشخص بود دارم خل میشم.


ساعت 1:40 دقیقست و من ذره ای خواب به چشم ندارم. خدایااااا.. فردا صبحم باید 7:30 پا شم آماده شم برم آموزش دانشکده ببینم واسه فیزیک1 چی کار میتونم بکنم. از اینکه باید برم آموزش متنفرم. مسئولش یه زن بدخلقه که اصلا نمیشه باهاش حرف زد. فقط هم فردا وقت دارم و امروز تازه متوجه شدم میتونم چنین درخواستی از دانشکده داشته باشم.


وسط همه اینا یه چیز خوبی که متوجهش شدم اینه که واسه رفتن به آموزش و پیگیری تقریبا هیچ استرسی ندارم. درصورتی که قبلا اصلا اهل اینجور کارها نبودم. خیلی استرسی و خجالتی بودم. الانم هستم ولی کمتر شده و این یعنی دانشگاه داره به یه دردی میخوره و من دارم پوست کلفت میشم و از این بابت خیلی خوشحالم.


و اما مشکل بعدی.. علی!!

میذارم تو یه پست دیگه. این پست خیلی طولانی شد.

نظرات 3 + ارسال نظر
خان دایی چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 15:35 http://www.khan-dayiii.blogfa.com

دایی به قرص عادت نکن..هنوز اول راهی

دانشجو باید کتاب باز کنه بخونه؟ نه کتاب باز کنه بخوابه

دایی یه وقتایی راهی جز قرص نیست.
کاش مجبور نبودیم کتاب بخونیم:(

Padideh چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 14:04 http://majidpadideh.blogsky.com

البته نگرانیت رو درک میکنم چون طی شناختی که ازت پیدا کردم میدونم دختری هستی که دنبال کیفیتی نه کمیت و مث خیلی از دانشجوها که میخوان فقط فارق التحصیل بشن ولو به قیمت خرید نمره نیستین
این بزرگی خدا رو درخودت خلاصه کن.

ممنونم ازتون. لطف دارین
دعا کنین این ترم به خوبی بگذره. واقعا نگرانم.

Padideh چهارشنبه 27 بهمن 1395 ساعت 09:15 http://majidpadideh.blogsky.com

پوووف
چه شیر تو شیری شد باوو
ولی نگران نباش تو هم مث بقیه دانشجوها بالاخره به آخرش میرسونی ، دانشگاه نمیذاره کسی دست خالی برگرده خونش.

حسابی بهم ریخت.
نگرانم یکم ولی خدا بزرگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد