خواب دیدم جواب ویزا اومده. ولی متن ایمیل یه چیز درهم برهمیه و هر چی میخونم متوجه نمیشم نتیجه چیه. دارم عقلمو از دست میدم

دقیقا 2 هفته پیش همه مدارکمو تحویل سفارت دادم و منتظرم نتیجه ویزا بیاد. راستش فکر میکردم در عرض 2 هفته جوابش میاد و تکلیفم مشخص میشه ولی هنوز هیچ خبری نشده. فکر کنم من از اون پرونده هاییم که قراره دیر جواب بگیرم :(

الان یه جوری شدم که هر ایمیل یا sms ای که میاد یه دور دلم میریزه و تا باز کنم ببینم از کجاست نصفه جون میشم. بدترین تایم هم صبحه که بعد از چندین ساعت وصل میشم به اینترنت و کلی نوتیفیکیشن بالا میاد و هی منتظرم ببینم ایمیل دارم یا نه. کاش زودتر جوابش بیاد. بلاتکلیفی سخته.

از طرفی اونایی که از اول در جریان کارای مهاجرتم بودن و بهم کمک کردن واسه کارام، خیلی به ویزا گرفتنم امیدوارن و این اصلا چیز خوبی نیست. تجربه به من ثابت کرده وقتی اطرافیانم تو چنین فازی قرار میگیرن، قراره یه تِری به زندگی من بخوره. از طرفی این همه امیدواری اونا باعث میشه منم کنترل خودمو از دست بدم و باور کنم که امید زیادی به ویزا هست. درنتیجه رویاپردازی میکنم. این یعنی شروع بگایی :) چون به احتمال زیاد ریجکت میشم و وقتی امیدوار باشم بدجوری میخوره تو پرم. ترجیح میدم بدبین و ناامید باشم و مغزم تو یه حالت دفاعی باشه که کمتر اذیت شم. حالا اگه یه درصدم ویزا دادن که چه بهتر. ولی حداقل وقتی ریجکتم کردن خیلی بهم نریزم.

یه چیز دیگه ای هم که هست اینه که امیدواری بقیه به من استرس میده. اون لحظه ای رو تصور میکنم که خبر ریجکتی میاد و من نه تنها که خودم ناراحتم، حالا باید تک تک به بقیه هم خبر بد بدم. اگه آدمایی بودن که واسم اهمیت نداشتن مشکلی نبود. ولی متاسفانه کسایین که یا دوسم دارن یا کمک زیادی بهم کردن. خبر بد دادن به این آدما کار سخت تریه -_-

خلاصه که انتظار چیز گندیه. با امید یا بی امید.



+وسط نوشتن همین پست یه پیام اومد و من دوباره یه سکته زدم.

هر کی به من میرسه که از قضیه مهاجرتم خبر داره (ماشالله همه اینقد فوضولن که میدونن) یه جوری با اطمینان میگه "بهت ویزا میدن بابااااا" که انگار آب خوردنه. من که خودم تمام مسیرو جلو اومدم و خبرا رو پیگیری میکنم شک دارم ویزا بگیرم. بعد اینا از کجا اینقد مطمئنن؟ احمقانست واقعا. 

بیشتر از اینکه یه جوری حرف میزنن که انگار خیلی کار ساده و راحتیه، اعصابم خرد میشه. یه وقتایی دلم میخواد با دستام خفشون کنم. خب تو که نمیدونی چی به چیه، اگه نظر ندی نمیگن لالی عزیزم. لطف کن و خفه شو.

با اختلاف امروز یکی از تخمی ترین تجربه های استفاده از وسیله نقلیه عمومی رو داشتم.

برای اولین بار با شنیدن خبر آزادی یه آدم گریه کردم. چقدر دلنشینی آخه.