یه چندتا چیز متفرقه هم بگم:

- از وقتی اومدم شهر دانشگاهی، این اولین شبیه که تو خونه تنها ام. خواهرم جمعه رفت و دوستمم که اومده بود ۲_۳ روزی پیش ما باشه تا کارای خونه خودش اوکی بشه، دیگه امروز رفت. تنهایی دوباره داره بهم حس خوب میده و این یعنی دارم با خودم صلح میکنم کم کم.

- جدیدا سیگار میکشم گلوم خیلی اذیت میشه. نمیدونم چرا

- همین که اینترنتم درست شد، توالت فرنگیم خراب شد. حالا دیگه اونم درست کردیم. خدا کنه از یه جای دیگه خونه دوباره یه گندی نزنه بیرون. هر روز یه ادایی داره واسه من

- خونه یه جوری کثیفه که حس میکنم به چند روز تمیزکاری نیاز داره. نشیمنگاهشو ندارم واقعیتش.

- اگه هر شب هر شب آبو قطع نمیکردن، زندگی اندکی راحتتر میشد.

- بعضیا رو که میبینم حس میکنم من از ۲ سال داشتن خونه خالی هیچ استفاده ای نکردم.

- دیشب کلا ۳ ساعتم نخوابیدم. الانم چشمام خستست ولی از خواب خبری نیست. ۶ صبحم باید بیدار شم.


ترم خوبی رو شروع کردم. صبح پا شدیم به خودمون رسیدیم رفتیم دانشگاه بعد مدتهااا همدیگه رو دیدیم. جلسه توجیهی داشتیم که ۱ ساعت و نیم اینا طول کشید. بعدش یه تعدادی از بچه های کلاس جمع شدیم رفتیم دور دور که خوش گذشت. خداروشکر عن دماغای کلاس به عن دماغیشون ادامه دادن و باهامون نیومدن. چقدر پسرامون تغییر کردن و بهتر رفتار کردن. یکم شبیه آدمیزاد شدن بالاخره.

تو ماشین یکیشون نشسته بودیم داشتیم میرفتیم که یه جا رو پیدا کنیم چیزی بخوریم، پیشنهاد برنامه و ویلا و اینا دادیم. بعد داشتم باهاش حرف میزدم گفت شما نشون نمیدادین اینقد پایه این. گفتم ما از اول پایه بودیم شما ترمای اول خیلی با ما بد کردین. هیچ چک و چونه ای نزد و قبول داشت که بد رفتار میکردن و گفت بچه بودیم. خدا کنه الان بزرگ شده باشن دیگه!

از فردا هم رسما کارآموزی شروع میشه. سرویس هم نداریم. خودمون باید بریم و بیایم که واقعا پر هزینست. باز شانس آوردیم مناطق روستایی رو سرویس میدن وگرنه اصلا چطوری باید رفت و آمد میکردیم؟!

کاش همینطوری خوب پیش بره و خوش بگذره. اوضاع کارای خودمم داره بهتر میشه. تا ببینیم آخر امسال چی در انتظارمونه.

فردا باید ۶ صبح بیدار شم. چه با خیال راحت واسه خودم بیدارم اصلا انگار نه انگار :)