این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

عمیقا به یکی نیاز دارم که بغلم کنه و بگه که تهش همه چی درست میشه. بگه که منم مثل خیلیای دیگه نجات پیدا میکنم. بگه که این روزا هم تموم میشن. بگه کسایی هستن که مثل من دارن همین مسیرو طی میکنن و من تنها نیستم.

من به یکم آدم همدل تو این زندگی نیاز دارم.

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

واقعا باورم نمیشه تا این حد تنها ام!

ای داغ بر دل نشسته

- به پست و استوری های قبلی "ی" نگاه میکنم که توشون داره میخنده و به این فکر میکنم که امروز دیگه بابا نداره. دختری که 2 سال از من کوچیکتره و وسط این روزای تلخ پدرشو هم از دست داده. به این فکر میکنم که 2 ماه پیش وقتی میخندید حتی یه درصد فکرشو میکرد 2 ماه بعد چنین اتفاقی بیفته؟

- دارم استوری هامو چک میکنم و میرسم به استوری "آ" که همین چند وقت اخیر مامانشو از دست داده و حالا دلتنگی یه وقتایی از پا میندازتش. "آ" همسن منه و دیگه مامان نداره.

- بعد یاد "ش" میفتم که خودش دیگه بین ما نیست. به مامانش فکر میکنم که بعد گذشتن نزدیک به 1 سال، همچنان هر آخر هفته سر خاکشه و ازش مینویسه. "ش" هم چند ماهی از من بزرگتر بود و یه شب خوابید و صبح دیگه بیدار نشد.

همه این "از دست دادن" ها در عرض کمتر از 1 سال اخیر اتفاق افتاده.


تو این مسیر قراره چه چیزایی رو از دست بدیم و در ازاشون چی بدست بیاریم؟ واقعا می ارزه؟


+ شهریور سالگرد "ش" میرسه و نمیدونم طاقت اینو دارم که دوباره با مامان و باباش روبرو شم یا نه.

+ دیشب مامان بزرگ تو خوابم بود. کاش امشبم بیاد.