خب دوباره یار رفت و تو این چار دیواری من موندم و حوضم.
مشخصه یار اومده پیشم و کیفیت زندگیم از صفر به صد رسیده و درنتیجه دیگه غر نمیزنم؟
نمیدونم چند وقته که اکثر شبای من یا چاشنی غم داره یا استرس ولی واقعا تا کی میشه اینطوری ادامه داد؟ روح و جسم یه آدم تا کجا کشش داره؟
چرا هر طرفو نگاه میکنم غصه یه مرگ پیداست؟