هر روزمون بدتر از دیروز

واقعا ناراحت کنندست که هیچ ایرانی ای از برگشتن به ایران خوشحال نیست. با اینکه اینجا فقط ترکیست!! نه یه کشور پیشرفته جهان اول..


از جوون تا پیرش دوست ندارن مسافرتشون تموم شه و مجبور شن برگردن ایران!!



+ واقعا منتظرم جواب کنکور اعلام شه ببینم باید واسه آیندم چی کار کنم! کاش همون ۲-۳ سال پیش که خونوادم گفتن از ایران برو، قبول میکردم و نمیترسیدم. حالا باید با هزینه چند برابر برم. ۳-۴سال از عمرم هدر رفت. تو این مملکت پزشک باشی یا کارگر فرقی نمیکنه. به هر حال تو دنیا بی ارزش و فقیری. اشتباه کردم انصراف دادم و بخاطر پزشکی برگشتم.

بالاخره مسافرت

همش میخواستم بنویسم ولی یا وقت نمیشد یا خسته بودم. یکی دو بارم همه چی اکی بود اومدم بنویسم یهو حسم پرید!!

بعد از ۲ سال اومدیم مسافرت. به من که حسابی داره خوش میگذره. واقعا بهش نیاز داشتم. بخصوص که ترکیه هست و چون ایران نیست خداروشکر میشه یکم راحت بود و بالاخره نفس کشید.

استانبول شهر قشنگیه و چقدر توریست داره!! فکر کنم کل درآمد ترکیه از توریستاش باشه. تازه الان چون دلار گرون شده و ایرانی ها کمتر میان، خلوته!!

پنجشنبه غروب از مازندران راه افتادیم و نصفه شب رسیدیم فرودگاه. ساعت ۶ صبح پرواز داشتیم. ۳ ساعت تو فرودگاه تو صف های مختلف این پا اون پا کردیم تا بالاخره نشستیم تو هواپیما. ۳ ساعت هم تو هواپیما بودیم. پامون که رسید هتل فکر کنم حدودای ۱۰ صبح بود. تا ۲-۳ بعدازظهر خبری از اتاق نبود. فکر کنین ما ۷ غروب پنجشنبه راه افتادیم و ۳ بعدازظهر جمعه پامون به اتاق رسید. یعنی داااغون شدیم. من که احساس میکردم همه بدنم زخم شده تو اون لباسا. واقعا خسته کننده بود.

جمعه که استراحت کردیم ولی از شنبه دور دور شروع شد و داره خوش میگذره. فردا شب کنسرت شهرام شب پرست و من احساس میکنم قراره بیشتر بخندیم تا اینکه ساز و آواز باشه


مردم ایران واقعا گناه دارن. چقدر میتونیم شاد باشیم و بهمون اجازه نمیدن. شادی بدی هم نیست. میتونیم سالم رفتار کنیم و شاد باشیم مثل بقیه مردم دنیا.


تا پنجشنبه اینجاییم و شبش پرواز داریم. دوباره از پنجشنبه بعد از ظهر آوارگی شروع میشه تا برسیم خونه


ولی مهم اینه که سفر قشنگیه و امیدوارم تا آخرشم قشنگ پیش بره و خاطره خوبی برامون بمونه :))



+ تقریبا ۱ روز بعد از اینکه ما رسیدیم استانبول، یکی از دوستام برای ادامه تحصیل رفت کره جنوبی. خیلی براش خوشحالم با اینکه میدونم قطعا سخته. ولی احتمالا چند سال دیگه که جا افتاد و موقعیت خودشو بدست آورد حسابی خوشحاله از رفتنش. دارم فکر میکنم من چند سال دیگه باید ایرانو تحمل کنم و آیندم چی میشه. خروج از ایران با رشته هایی مثل پزشکی و دندانپزشکی چه ادامه تحصیل چه شغلی، کار خیلی سخت و زمان بریه. طوری شده که احساس میکنم اگه پزشکی قبول نشم خوشحال ترم چون میدونم راحتتر و زودتر میتونم برم. فقط منتظرم جوابا اعلام شه که بدونم باید چی کار کنم. ولی یه چیزی رو خیلی خوب میدونم. اینکه هر چی بشه من واسه آیندم یه برنامه ای دارم.