همه چی اجباریه حتی لبخند زدن

به ضرس قاطع میگم زندگی مزخرفیه و حالم از خودم و این زندگی بهم میخوره..

از مصیبت های عید

فردا شب قراره مهمون بیاد خونمون. عموها و عمه ها و احتمالا مامان بزرگ و بابابزرگ..

خداروشکر هیچکدوم نمیدونن من کنکور دارم. ولی از طرفی باید کل مدت مهمونی پیششون باشم. حالا اگه دخترعمم باشه سعی میکنم سریعتر با اون فرار کنم و بیایم تو اتاق که هر دو از این آدما خلاص شیم. هیچکدوم دل خوشی از این جماعت نداریم

نه اینکه آدمای بدی باشن. ولی خب من همشونو دوست ندارم. امان از این عید..

از طرفی استرس آزمون داره خفم میکنه..


عید از این زیباتر دیده بودین؟؟