-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشت 1401 23:47
Do you know what passion is? People think it's sex, excitement but the actual definition of passion is to suffer.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشت 1401 00:59
بعضی وقتا درک ساختار مغزی مردا خیلی واسه من سخت میشه. مثلا برام سواله که آیا درک مردا از زیبایی مشابه درک زنا از زیباییه؟ یعنی مغزشون تو مواجهه با یه چیز زیبا همونطوری تفسیر میکنه که مغز زنا تفسیر میکنه یا نه؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اردیبهشت 1401 14:08
دلم میخواد از همه مدل های ماگ های دنیا یه دونه داشته باشم. پتانسیلشو دارم کلکسیونرش بشم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1401 23:34
گاهی وقتا سوالای کثیفی به ذهنم میرسه. خیلی کثیف و گاها خیلی دارک. دلمم میخواد از طرف مقابل بپرسم ولی حس میکنم شدیدا تجاوز به حریم شخصیشه و حتی شاید روح و روانشو آزار بده. درنتیجه خفه میشم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشت 1401 02:44
واسه این ۲_۳ روز تعطیلات مهمون دعوت کردم، غروب رسید پیشم. داشتیم راجب مسائل خاک بر سری حرف میزدیم، یادم افتاد یه چیزایی از رابطه قبلی دارم هنوز. رفتم آوردم دیدم همچین چیزای بدیم نیستن. حقیقتا یه عدد آلت تناسلی مردانه(البته همراه با بدن) بعضی وقتا تو زندگیم کمه از جمله امشب یه سری کارا هستن که خیلی دوست دارم تجربه کنم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 اردیبهشت 1401 17:33
میدونین چی عجیبه؟ اینکه وقتی اولین بار با کسی احوال پرسی میکنین، نمیدونین ۲ سال بعد قراره با ضربات چاقو به طور عمدی کشته بشه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 13:57
بعضی از مریضا رو دلم میخواد محکممم بغل کنم از بس که دوست داشتنی ان.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1401 13:42
یه هفتست واسه جمع آوری دیتای یه مقاله جدید، صبح تا ظهر میام مطب یه متخصصی که از مریضا سوال بپرسم. یعنی اینقدری که تو این یه هفته راجع به داروها و دوزاشون و اینا اطلاعات بدست آوردم، تو کل این ۴سال تو دانشگاه یه دهمشم به ما یاد ندادن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشت 1401 22:35
الان تو یه لحظه ای از زندگیمم که حس میکنم همه چی خیلی غریبه و منم غریبه ام. دلم آدم آشنا میخواد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 اردیبهشت 1401 12:04
شنیدن ضربان قلب آدما هم تجربه جالبیه :) دوست دارم صدای ضربان قلب جنین هم بشنوم ^_^
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 اردیبهشت 1401 01:37
آدمایی وجود دارن که تو دوران دبیرستان، معلمشون "آنا گاوالدا" بوده. من هیچ، من نگاه :)
-
وقتی تکلیفت با دمای هوا روشن نیست
جمعه 2 اردیبهشت 1401 22:02
ترکیب لباسایی که الان تو خونه تنمه: شلوارک، کراپ، پیرهن چارخونه پاییزی، جوراب! خودم خودمو میبینم خندم میگیره
-
آپدیت مشاروه
سهشنبه 30 فروردین 1401 13:09
راستی بهتون گفتم مشاورمو عوض کردم؟ از اسفند ماه دارم با یه مشاور جدید کار میکنم. حالا چرا عوضش کردم؟ چون حس کردم متد درمانی مشاور قبلیم دیگه مناسب من نیست. روش های زیادی برای مشاوره وجود داره. یکیش که احتمالا اسمشو شنیدین طرحواره درمانیه که روش مشاور قبلیم بود. برای اون بازه زمانی شهریور تا حدودای دی مدل کارش با شرایط...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 30 فروردین 1401 12:37
که شاد بودن، دوست داشتنی ترین شکل جرات است :)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 فروردین 1401 01:35
از وضعیت "من هیچ عکسی ندارم" به وضعیت "حالا بین این همه عکس کدومو انتخاب کنم؟" رسیدم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 فروردین 1401 00:46
کاش میشد هر کدوم از احساسات رو راحت روشن و خاموش کرد. اگه این توانایی رو داشتم الان دکمه آف احساس علاقه و دلبستگی رو میزدم و با خیااال راحت یکی رو واسه خودم پیدا میکردم و میرفتم تو رابطه. خوش میگذروندم تا فرصت بود و هر وقت زمانم تموم شد راحت کات میکردم و خلاص. این تایم از زندگیم بدون رل داره هدر میره واقعا ولی بخاطر...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردین 1401 15:55
الان فقط به یه ترکیب فکر میکنم: نسکافه و سیگار با صدای علی بندری و بعدشم خواب. به بدبختیای مریضای فردا هم وقتی بیدار شدم فکر میکنم. الان فقط همون ترکیب.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 فروردین 1401 15:23
دارم از خستگی ترک میخورم.
-
اپیزود 35 پادکست چنل بی: دست
پنجشنبه 18 فروردین 1401 21:42
یه بیمار آمریکایی که خیلی ناگهانی وضعیت سلامتیش بهم میریزه یه جراح ایرانی که وقتی عکسشو دیدم باورم نمیشد چنین توانایی ای داشته باشه یه جراحی ظرییییف و فوق العاده 17 ساعته!!! تمام مدتی که پادکستو گوش میدادم و عکسا و ویدیو ها رو میدیدم، جریان آدرنالینو تو خونم حس میکردم. هنوزم ضربان قلبم بالاست. واقعا فکر نمیکردم چنین...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردین 1401 23:52
شب دم کرده ناراحتیه. صدای جیرجیرکا هم میاد. خیلی وقت بود صداشونو نشنیده بودم. اون مامانه هم انگار بالاخره بچه بیچارشو ول کرد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردین 1401 23:26
یکی ته بن بستمون داره به بچش دیکته میگه و باهاش ریاضی تمرین میکنه. من اگه جای این بچه باشم قطعا ترک تحصیل میکنم. از بس مامانه داره با عصبانیت و داااد و بیداد باهاش کار میکنه. از فاصله به این زیادی تک تک کلمات مامانه رو میشه فهمید ولی صدای بچه درنمیاد ://
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 فروردین 1401 12:14
قرار بود بهار بشه، چرا یهو افتادیم تو تابستون؟! :|
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 فروردین 1401 10:05
ماه زولبیا و بامیه تو راهه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 فروردین 1401 02:52
خشم و نفرت، احساسات منزجرکننده این. حتی با اینکه میدونم این آدم حق داره چنین حس هایی داشته باشه، بازم یادآوری نفرت توی چشماش و خشم توی حرکاتش، حالمو بد میکنه. اینقدر برام زننده بود که ترجیح میدادم سکوت کنم و بذارم بقیه باهاش مکالمه داشته باشن، با اینکه میدونستم انتظار داره حرف بزنم.
-
ترس در مقابل امید
پنجشنبه 11 فروردین 1401 17:05
" نوسبام که شدیداً از رواقیان متأثر است میگوید: رواقیان معتقد بودند وقتی انسانها در برابر شرایطِ نامعلوم قرار میگیرند، دو حسِ همزاد به آنها دست میدهد، که یکی ترس است و دیگری امید. هر دوِ آنها میتوانند به یک اندازه غیرواقعی و انتزاعی باشند. هر دوِ آنها ممکن است غلط از آب درآیند. اما، میان این دو، تفاوتی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 فروردین 1401 02:43
دوستان وقتی خونه فامیل میرین حموم، بعدش حتما لباس زیرتونو از تو حموم بردارین. من همیشه لباس زیرامو خودم تو حموم میشورم. حالا دیروز که رسیدم خونه دخترعمم، رفتم دوش گرفتم و یه جفت لباس زیرمو شستم. من و دخترعمم خیلی صمیمی هستیم. از اونجایی که مردی هم تو خونه نبود من با خیال راحت لباسا رو گذاشتم رو شوفاژ حموم که خشک بشن و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 فروردین 1401 11:10
برای اولین بار دارم دعوا به زبان ترکی به صورت زنده میشنوم. چیز جدید و غریبیه برام البته ترسناک هم هست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردین 1401 14:53
چرا امروز همه فکر میکنن من دخترخالشونم؟!! خدا به خیر کنه -_-
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردین 1401 13:39
دلم واسه خونه خودم و سبک زندگی دانشجوییم تنگ شده. اینقدر قبل اومدن، خونه رو تمیز کرده بودم که همش دوس دارم برگردم اونجا.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 فروردین 1401 13:05
صبح رفتم آزمایش خون دادم. به اندازه یه گاو ازم خون گرفتن. منم فشارم افتاد حالم بد شد و یه وضعی. مرحله دوم آزمایشم نتونستم انجام بدم. جاتون خالی اومدم نشستم تو ماشین هر چقدر دلم خواست بهشون فحش دادم. حالا درسته تو روشون نباید فحش داد، ولی پشت سرشون که دیگه میشه. یه پزشک بیشعور هم داشتن که حتی آداب صحبت کردنو بلد نبود.