آپدیت مشاروه

راستی بهتون گفتم مشاورمو عوض کردم؟ از اسفند ماه دارم با یه مشاور جدید کار میکنم.

حالا چرا عوضش کردم؟ چون حس کردم متد درمانی مشاور قبلیم دیگه مناسب من نیست. روش های زیادی برای مشاوره وجود داره. یکیش که احتمالا اسمشو شنیدین طرحواره درمانیه که روش مشاور قبلیم بود. برای اون بازه زمانی شهریور تا حدودای دی مدل کارش با شرایط من همخونی داشت و مفید بود ولی هر چی گذشت و حالم بهتر شد حس کردم این روش زیادی برای زندگی من کنده و زیادی برای شخصیت من رمانتیکه شایدم مدلی که مشاور من کار میکرد اینطور بود و همه مشاورا جلسات طرحواره درمانی رو این شکلی پیش نبرن. به هر حال یه جوری شده بود که دیگه به مذاق من خوش نمیومد.

این وسط طی یه سری اتفاقات با یه متد دیگه آشنا شدم به اسم واقعیت درمانی که دیدم بیشتر به دردم میخوره. فرق این 2تا روش چیه؟ طرحواره درمانی برمیگرده به کودکی ما. میره از خردسالی شروع به کند و کاو میکنه میاد تا بزرگسالی. اینطوریه که باید سعی کنی با کودک درونت ارتباط برقرار کنی و هر چی آسیب دیدی بالا بیاری. در کل به نظر من دیگه لوس اومد. مشکل دیگه این بود که حتما باید جلسات حضوری می بود و چون مشاورم شهر دیگه ایه، رفت و آمد واسم سخت بود. مسئله بعدی اینکه خیلی زمان بره. حداقل یک سال و شاید تا 2 سال این پروسه طول میکشه و من حس کردم زمان قابل توجهی رو از دست میدم و اصلا معلوم نیست تا تموم شدن جلسات من کجا باشم و بتونم حضوری مشاوره برم یا نه. اما واقعیت درمانی بر اساس امروزتون بهتون مشاوره میده. الان تو چه وضعیتی هستی و چه مشکلی داری و برای الانت چه راه حلی میشه ارائه داد، نه اینکه چه کودکی ای داشتی. واقعیت درمانگر میگه به جای اینکه 1 سال و نیم رو کودکیت کار کنی و بعدش حال امروزت بهبود پیدا کنه، همین الان روی زمان حالت کار کن و زودتر تاثیرشو ببین که خب با زندگی های امروزی به نظرم منطقی تره. در کل این روش جدی تر و سریعتر به نظر میرسه. و البته که متد جدیدتریه. طرحواره یه جورایی متد مادره و آپدیت های جدیدی بعدش اومده.

درنتیجه همه اینا تصمیم گرفتم مشاورمو عوض کنم. اتفاق خوب دیگش هم این بود که مشاور جدید تو همین شهر دانشگاهیه و من راحت میتونم جلسات حضوری با کیفیت بالاتر داشته باشم (با توجه به وضعیت اینترنت ایران!!).

مشاور جدیدم هم مثل قبلی زنه. کلا با زن راحتترم. از قبلی جوون تر و قرطی تره اینقد قرطیه که یه وقتایی تعجب میکنم. نمیدونم چرا تو ذهنم این بود که مشاورا قرطی نیستن ازش راضیم. نسبت به قبلی on time تره که خب خیلی واسم مهمه. روششو بیشتر دوست دارم و چیزای بیشتریم یاد میگیرم. جلسات یه جوریه که هر بار آگاهی بیشتری رو افکار و احساسات و عکس العمل های خودم و اطرافیانم پیدا میکنم. درمجموع تاثیرش برام ملموس تره و فعلا داره خوب پیش میره :)



+اینایی که گفتم برداشت شخصیه. طبیعتا تجربه و سلیقه همه درمورد روش های مختلف مشاوره یکسان نیست.

که شاد بودن، دوست داشتنی ترین شکل جرات است :)

از وضعیت "من هیچ عکسی ندارم" به  وضعیت "حالا بین این همه عکس کدومو انتخاب کنم؟" رسیدم!

کاش میشد هر کدوم از احساسات رو راحت روشن و خاموش کرد. اگه این توانایی رو داشتم الان دکمه آف احساس علاقه و دلبستگی رو میزدم و با خیااال راحت یکی رو واسه خودم پیدا میکردم و میرفتم تو رابطه. خوش میگذروندم تا فرصت بود و هر وقت زمانم تموم شد راحت کات میکردم و خلاص. این تایم از زندگیم بدون رل داره هدر میره واقعا ولی بخاطر حس مزخرف دلبستگی و گاییدگی های بعدش جرات نمیکنم با کسی باشم. خوش به حال اونایی که میتونن صرفا واسه کیف و حال با یکی باشن و علاقه مندم نشن.

الان فقط به یه ترکیب فکر میکنم: نسکافه و سیگار با صدای علی بندری و بعدشم خواب.

به بدبختیای مریضای فردا هم وقتی بیدار شدم فکر میکنم. الان فقط همون ترکیب.