-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 فروردین 1401 21:15
خداروشکر فک و فامیلایی دارم بیشعور تر از بیشعور که یکی از انگیزه های قوی من برای مهاجرتن. برم سال در ۱۲ ماه چشمم بهشون نیفته. آخه آدم اینقدر گاو؟!
-
1401 مبارک
دوشنبه 1 فروردین 1401 16:07
خب بالاخره وقتش شد که بیام بنویسم. از کارای قبل عید بخوام بگم اینکه تو روزای آخر چیزایی که نیاز داشتم رو خریدم، خونمو دسته گل کردم و برگشتم پیش خونوادم. دوباره اینجا هم از من کار کشیدن یه سفره هفت سین قشنگ چیدیم، گل خوشگلمو با دستای خودم تو یه گلدون قرمز کاشتم و یه گل دیگه رو هم از مامانم کش رفتم و قراره با 2تا گل...
-
با تشکر از مارتیک و سایر دوستان
شنبه 28 اسفند 1400 16:35
دیشب از ۱۲ شب تا ۳ نصفه شب رقصیدم. رقصیییییدما. رقصمم مخلوطی از رقص ایرانی و هیپ هاپ بود هر چی بلد بودم رو کردم دیگه. این وسط حس میکنم یه سری حرکات جدید ابداع شد اصلا البته تو خلوت خودم بود. کلا حس میکنم یه ابعادی (شما بخون خل و چل بازی) دارم که جز تو خلوت خودم، هیچ جای دیگه ای بروز نمیدم از جمله حرکات دیشب. مسئله...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 اسفند 1400 15:31
آخرین کلاس سال 1400 هم همین الان تموم شد :)
-
بهار بازم بیا عشقو بیارش
چهارشنبه 25 اسفند 1400 22:31
درسته که الان با اینکه تو خونه نشستم ولی دستا و دماغم داره از سرما یخ میزنه از بسسس که یهو هوا بارونی و بادی و سرررد شد، ولی من چشمم به بهاره. به اون روزایی که میشه پنجره رو باز کرد. اون روزایی که نه شوفاژ لازم داره نه کولر. هوای معتدل طبیعی. روزایی که نورش زیاده و انرژی آدم بیشتر از نوره. چشم و دلم منتظر تاپ و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 اسفند 1400 21:16
شروع کردم به تمیز کردن خونه واسه سال جدید. حالا در حد خونه تکونی که نه، ولی خب یکم جاهای بیشتری رو نسبت به حالت معمول تمیز میکنم سوالی که دارم اینه که اون موقعی که آهنگ به راحتی امروز تو زندگی مردم وجود نداشت، چطوری خونه زندگیشونو تمیز میکردن؟!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 اسفند 1400 17:06
حس تعریف کردن قضیه اون شب پرید خلاصش اینه که از یه آهنگ شروع شد و یاد یکی از آدمای قدیمی زندگیم افتادم که چند سالی هست ازش بی خبرم. رفتم دنبالش بگردم اتفاقی دیدم یکی دیگه بهم پیام داده بوده حدود یه هفته پیش. این وسط عکسای جدید از یه نفر دیگه رو هم دیدم و فکر کنم مهاجرت کرده ترکیه. خلاصه که یه زنجیره ای از آدمای قدیمی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 اسفند 1400 03:08
چه شبی شد امشب. فردا حال داشتم میام میگم.
-
scar
جمعه 20 اسفند 1400 00:26
- کیف بَنَیت نفسک؟ - جرحاً علی جرح! - چگونه خودت را ساختی؟ - زخم بر زخم! #محمود_درویش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اسفند 1400 19:32
باید ثبت کنم که عشق پراکنی های خونوادم همچنان ادامه داره و این بار از طرف مامانه. واقعیتش از حرفایی که برام نوشت، اول از هر چیزی شوکه ام. و بعدش خوشحاااال. حس میکنم تموم این سالها خودم، خودمو از عشق و خردی که این زن و مرد دارن، محروم کردم. الان یهو انگار پنجره جدیدی وسط زندگیم وا شده و خیییلی بابتش خوشحالم. دفتر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 اسفند 1400 22:37
بابا با یه پیام خوب روز جهانی زنو بهم تبریک گفت. خوشحالم که آگاهی ها داره بالا میره و پدر 50 و خورده ای ساله من، منو که هنوز ازدواج نکردم یه زن میبینه، نه یه دختربچه. قشنگه که همه ابعاد منو میبینه، نه فقط بعد جنسی رو (مسئله مسخره بکارت). البته از اول اینجوری نبود. حقیقتا خودمم تلاش کردم مفاهیم تو ذهنشون اصلاح بشه....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفند 1400 20:01
امروز از اون روزای خوب بود. پر از هم صحبتی های خوب، آدمای خوب، اطلاعات مفید، زبان خوندن، انگیزه. الانم حسابی پر انرژیم و تازه رسیدم خونه و میخوام یکم استراحت کنم که بعدش باز به کارام برسم. خلاصه گفتم از روزای خوبم هم بنویسم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اسفند 1400 10:31
کاش همیشه صبح بود :))
-
هیچی سر جاش نیست.
جمعه 13 اسفند 1400 22:20
گاهی وقتا به زندگیم نگاه میکنم میبینم برای همه چیز دیر شده. برای رفتن دیر شده، برای موندن دیر شده، برای تموم کردن کارام، برای شروع کردن کارای جدید.. برای همه چی. و وقتی میگم دیر شده صحبت از مدت زمان یک ماهه و دو ماهه و یک ساله و دو ساله نیست. چیزی حدود 7 ساله که دیر شده. چطور میشه هفففت سال رو جبران کرد؟؟ خیلی دلم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفند 1400 17:29
دیشب که هوا نذاشت ما بخوابیم، دیگه روشن شده بود که خوابم برد. ولی الان آسمون داره یه گرومب گرومب جذابی میکنه :) اگه گفتین الان چی میچسبه؟ آفرین، کثافت کاری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 اسفند 1400 04:42
هوا گرم و ناآرومه و منو بیدار کرده.
-
زمستون، گاز، برگشت به خونه
جمعه 13 اسفند 1400 00:28
نمیدونم چرا یهو امشب یاد این خاطره افتادم. شاید بخاطر دیدن اخبار خوابیدن مردم وسط سرما باشه. یادمه زمستون ۸۶ بود، اوایل دی. فکر کنم من اول یا دوم راهنمایی بودم و زمان امتحانات پایان ترم بود. یکی از سرد ترین زمستون هایی بود که من تا اون موقع تجربه کرده بودم، در حدی که برف باریده بود و من از بس برف ندیده بودم تو عمرم که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 اسفند 1400 00:56
داشتیم حرف میزدیم، اومدم تایپ کنم یکم توضیح بدم، بعد یه لحظه فکر کردم خب که چی؟ دردی دوا نمیشه به هر حال. پشیمون شدم و پاک کردم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 اسفند 1400 07:02
ارتباط من و مسئول آموزشمون اینطوری شده که ۶:۳۰ صبح زنگ میزنه یه چیزی رو واسه جلسه ساعت ۸ یادآوری کنه. مرزها با تماس امروز صبحش دریده شد :/ + این وسط من که یهو با تماسش از خواب پریدم، گیج شده بودم. فکر کردم حتما خواب موندم و بچه ها هم نرفتن سر جلسه و زنگ زده ببینه چرا کسی نیومده. بعد ازش میپرسیدم مگه ساعت چنده؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 اسفند 1400 15:55
دوستم پیام داده از عکس پروفایلم تعریف کرده. بعدش هر سوالی ازش میپرسم از احوالپرسی و چی کار میکنی و اینا همچنان در جواب فقط قربون صدقه میره :/ در جواب "چی کار میکنی؟" میگن فدات بشم من (با ایموجی چشم قلبی) ؟! + فکر کنم چته.
-
دوستانی دارم بهتر از برگ درخت :)
دوشنبه 9 اسفند 1400 10:22
گاهی اگه دهنمو وا کنم و حرف بزنم اتفاقای خوبی میفته. مشکل اینه من ۹۵٪ درصد اوقات دهنمو وا نمیکنم.
-
دور باطل
یکشنبه 8 اسفند 1400 23:50
امشب از اون شباست. از اون شبا که همه چی از توان تحمل من فرا تر رفته. حال امروز و امشبم منو یاد تابستون میندازه. اون ۲_۳ ماه کوفتی. به هیچ وجه نمیخوام تکرار شه و حتی از تصورش میترسم. نمیخوام دوباره بیفتم تو اون ورطه. این وسط همزمان از کس دیگه ای هم دارم حمایت میکنم. پیاماشو میخونم به بعضی چیزاش غبطه میخورم. با اینکه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 8 اسفند 1400 01:02
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 اسفند 1400 16:58
چه حباب شکننده ایه آرامش!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 اسفند 1400 11:40
یعنی هر جلسه به طور میانگین ۳تا اِکخیت (رایتینگ)؛ این انصافه؟ مغزم گوزید بابا.
-
منتخب امروز
جمعه 6 اسفند 1400 01:01
- اینستا رو که باز میکنم پاهام ناخودآگاه شروع میکنه به حرکتای عصبی. - بچه ۱۲_۱۳ ساله تو جلسه مشاوره روبروی پدر و مادرش نشسته و ازشون میپرسه چرا منو به دنیا آوردین؟ - قسمت قابل توجهی از کره زمین شدیدا در مقابل بهتر شدن مقاومت میکنه. - یکی از ما از ایران به امید آزادی و زندگی آروم تر مهاجرت میکنه و حالا باید از کشور دوم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 اسفند 1400 21:39
تا الان میگفتم تو این مملکت چه خبره؟ الان علاوه بر اون، باید بگم خارج از این مملکت چه خبره؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اسفند 1400 23:15
دلم گرفته. دقت کردم دیدم چقدر بدون اینترنت زندگی ساکت میشه. و احتمالا من کتاب خون تر میشم. چون چیزی جز کتاب باقی نمیمونه. حتی شاید دیگه کتاب صوتی هم نداشته باشیم. ممکنه اینجا رو هم از دست بدم؟ نمیدونم دقیقا چه گستره ای رو در بر میگیره این قضیه.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 اسفند 1400 02:30
روزی که خودم و پدر و مادر و خواهرم از این خراب شده رفته باشیم، روز خوشبختی منه. اون روز دیگه هیچی نمیخوام. فراموش میکنم ایرانی هم وجود داشته.
-
صیانت اجباری
چهارشنبه 4 اسفند 1400 02:28
خیلی دقیییق و حساب شده تو مسیر تبدیل شدن به کره شمالی هستیم.