-
آخه این چه بوییه؟
شنبه 3 خرداد 1399 22:53
شاید به نظرتون من دیوانه ام که در عرض یه ربع 3 تا پست با 3 مضمون کاملا متفاوت گذاشتم ولی خب 3 تاشون تو ذهنم بودن و باید اینجا مینوشتم. سومی اینه : تن ماهی عاقا من بعد اون یه سالی که کرج دانشجو بودم و چند بار پشت هم تن ماهی خوردم، یهو ازش زده شدم به حدی که حتی بوش باعث حالت تهوع من میشه. خدایی این چه بوییه که میده؟...
-
لجباز:|
شنبه 3 خرداد 1399 22:46
وقتی پاتون بریده شده به حدی که ساعت هاست خونش بند نمیاد و جورابتونو اونقدر خونی کرده که مجبورین بندازینش دور و اطراف بریدگی کبود شده و موقع راه رفتن لنگ میزنین و مشخصه که بریدگیش عمیق تر از اونه که خود به خود بسته شه، شما باید اون بریدگی رو بخیه بزنین. به نظرم خودت اینو میفهمی ولی نمیدونم چرا با اینکه صد باره دارم...
-
دلبری برگزیده ام که مپرس!
شنبه 3 خرداد 1399 22:37
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 اردیبهشت 1399 04:13
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 اردیبهشت 1399 00:13
پنجشنبه برگشتم گرگان. به خونوادم گفتم بخاطر کلاس فرانسم که حضوریه میخوام برگردم ولی درواقع میخواستم بیام که یکم تنها باشم و دوستامو ببینم. کلاسم معلوم نیست حضوری بشه اصلا. میدونم وضعیت هنوز خطرناکه و باید تا جایی که میشه تو خونه موند ولی واقعا دیگه تحمل نداشتم. بماند که رسیدیم گرگان و دیدیم برق خونه قطعه و یخچال بوی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 فروردین 1399 01:01
چند ساعته یه جور آزاردهنده ای استرس دارم. دست و پام یخ کرده و معدم اذیتم میکنه. تپش قلب دارم. راجبش هم نمیتونم یا شاید نمیخوام حرف بزنم. چرا آخه؟ :/
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 فروردین 1399 21:32
انقد تو این مدت هله هوله خوردم و هیچ تحرکی نداشتم که دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره. باورش سخته ولی دلم یه زندگی سالم میخواد :/
-
عمیق تر از اون چیزی که فکرشو میکردم
چهارشنبه 20 فروردین 1399 19:44
-
صرفا جهت یادآوری
سهشنبه 12 فروردین 1399 04:49
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 فروردین 1399 20:49
یعنی اون بیرون بهار اومده؟ پس چرا هوا سرده هنوز؟ واقعا دلم واسه خوش گذرونیام تنگ شده :( ولی از اینکه ریخت نحس یه عده رو نمیبینم خیلی خوشحال و راضیم باورم نمیشه ولی حتی دلم واسه آرایشگاهم تنگ شده به نظرم تنوعی بود واسه خودش. دلم میخواد پاشم با دوستام برم بیرون کارای خاک بر سری کنم. قرنطینه فشار آورده لعنتی. قبلا یه دو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 10 فروردین 1399 00:10
امون از غمی که یهو تازه میشه..
-
خرده مشکلات کرونا(2)
دوشنبه 4 فروردین 1399 15:42
دلم میخواد برگردم خونه خودم و کنج عزلت بگیزنم :/ والا داشتیم زندگیمونو میکردیما. این کرونا اومد گند زد به همه چی. یکی از مشکلات من با خونواده اینه که وقتی میام پیششون مامان هی میخواد ازم کار بکشه. اونم چه کاری؟ کارای خونه. من از کارای خونه اصلاااا خوشم نمیاد. گردگیری رو که فکر کنم هیچکس دوست نداره. آشپزی هم من زیاد...
-
محروم
شنبه 2 فروردین 1399 23:25
حدود 4 ماه پیش یکی از مامان بزرگامو برای همیشه از دست دادم. یکی از بابابزرگامم همش یادش میره من کی هستم و هی منو با بقیه اشتباه میگیره. مامان بزرگ و بابابزرگ مادریم جوون ترن و هنوز دارمشون که اونا رو هم یه ویروس لعنتی ازم دور کرده. امشب با ماسک نشستیم تو ماشین و رفتیم خونشون. اونا تو خونه بودن و ما فقط تو حیاط با...
-
خرده مشکلات کرونا
دوشنبه 26 اسفند 1398 04:08
من کلا از اینکه شب خیلی دیر بخوابم و فرداش لنگ ظهر بیدار شم خوشم نمیاد، بخصوص اگه روتین زندگیم بشه. بیشتر با حال و هوای اول صبح کیف میکنم و انرژی میگیرم. ولی این مدت روز و شبم قاطی شده. هی سعی میکنم شب زودتر بخوابم و صبح زودتر پا شم ولی فایده نداره :/ حالا یه مشکل اساسی این دیر خوابیدنا چیه؟ اینکه گشنم میشه. الان من...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 اسفند 1398 16:36
چی کار میکنین این روزا؟ من که اصلا نمیفهمم روزا چطوری میگذرن. با اینکه سرم شلوغ نیست ولی به نظرم داره زود میگذره و من به کارام نمیرسم که تعجبی هم نداره! ۱ هفتست لپ تاپم رفته که درست بشه و شاید امروز بالاخره برگرده پیشم. حس میکنم بدون لپ تاپ فلجم :/ روزای خوبی نیستن این روزا. نه فقط بخاطر کرونا، بخاطر سردرگم بودن خودم...
-
نمیخوام منفعل باشم!
شنبه 10 اسفند 1398 19:16
با این روزای حبس خانگی چه میکنین؟ من که پوسیدم تو خونه. واسه همین تصمیم گرفتم یه سری کارای ناتمومو این مدت تموم کنم. ۱) ۶ تا کتاب غیردرسی از کتابام مونده که هنوز نخوندم و میخوام سعی کنم تا آخر عید تمومشون کنم که بعد عید کتابای جدید بخرم یا شاید تا موقع نمایشگاه کتاب صبر کنم و برم تهران کتاب بخرم (یکی از کارایی که...
-
من و برنامه های این روزام
چهارشنبه 30 بهمن 1398 21:01
خب امتحاناتم تموم شد و ترم جدیدیکی دو هفتست که شروع شده. هدفم واسه ترم قبل معدل الف بود که بهش رسیدم. برای این ترم میخوام بین 3 نفر اول کلاس باشم. الان نفر 7 امم. امیدوارم از پسش بربیام. تجربه نشون داده اگه چیزیو واقعا بخوام بهش میرسم. خدا کنه این بارم همین بشه :) و اما وزنه سنگین جدیدی که این ترم برداشتم و امیدوارم...
-
بازم امتحانات
شنبه 30 آذر 1398 11:29
خب بعد از گذروندن یه هفته وحشتناک با کلی سر و کله زدن و بحث و یه امتحان پایان ترم که زودتر گرفته شد، بالاخره ترم تموم شد ودیشب واسه فرجه ها برگشتم خونه. 2 هفته ای فرجه داریم یعنی به زوور جور کردیم و بعدش 2-3 هفته ای درگیر امتحانای پایان ترمیم که خدا خودش به خیر بگذرونه! این ترم یکی از سنگین ترین ترما بود. اگه...
-
بعد از مدتهااا
سهشنبه 19 آذر 1398 19:27
باورم نمیشه از اردیبهشت تا حالا اینجا چیزی ننوشتم. خیییلی اوقات دلم خواست بنویسم. اومدم صفحه رو باز کردم ولی ننوشتم. نوشتن حس میخواد. اگه اون حس در لحظه نباشه، نمیشه نوشت. ولی در نهااایت گذر من به اینجا میفته. با اینکه کلی جاهای دیگه مثل اینستا هست و میشه اونجاها نوشت و حتی با اینکه وبلاگا روز به روز خلوت تر میشن، ولی...
-
این همه دردسر فقط بخاطر یه کتاب
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 21:18
داستان از اونجایی شروع شد که من این ترم زبان عمومی دارم و با اینکه خیلی به زبان انگلیسی علاقه مندم ولی تا دیروز همچنان کتابشو تهیه نکرده بودم. کتاب آسونی بودی و استاد هم کاری به کارمون نداشت تا هفته پیش که متوجه شد نصف بچه ها کتاب با خودشون نیاوردن و تهدید کرد که جلسه بعد بدون کتاب اومدین سر کلاس نشینین. هفته پیش که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 فروردین 1398 01:33
تو دنیای وحشتناکی زندگی میکنیم که هر کسی فقط به فکر خودشه. کاش موجودات اجتماعی ای نبودیم و راحتتر میتونستیم با تنهایی کنار بیایم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 اسفند 1397 15:44
خدایا عید و ماه رمضونو از من دور کن. من تو این دوتا مناسبت فقططط شیرینی جات میخورم. هر چی سعی کردم وزنمو کم کنم دوباره برمیگرده آخه جلوی آدم معتاد، مواد میذارن؟! خب من چطوری جلوی خودمو بگیرم؟
-
اولین تجربه
چهارشنبه 22 اسفند 1397 23:36
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 اسفند 1397 20:29
شده یه چیزیو اونقدر تمرین کنین که دیگه حالتون ازش بهم بخوره؟ منتقریبا به اون مرحله رسیدم. جمعه اجرا دارم هم گروهی هم تک نوازی. هنوز استرس نگرفتم. امیدوارم موقع اجرا هم بتونم خودمو کنترل کنم و همه چی خوب پیش بره. دوستامم قراره بیان. چه شوووود
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 اسفند 1397 22:30
انتظار نداشته باش تا غافلگیر و ناراحت نشی. کی میخوای یاد بگیری هر چقدرم آدم دور و برت باشه، بازم خودتی و خودت؟! حتی از دوست صمیمی هم نباید انتظار داشت. اینطوری زندگی راحتتره.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 اسفند 1397 22:05
چقدر من الان به گیتارم نیاز دارم. لعنت به خوابگاه دلممیخواد همین حالا راه بیفتم برم خونه، یه گوشه با گیتارم واسه خودم خلوت کنم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 بهمن 1397 18:45
فکر کنم برای اووولین بار تو خوابگاه تنها شدم. همه رفتن بیرون و من واسه خودم رو تخت نشتم چای میخورم و کتاب میخونم. عااالیه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 بهمن 1397 18:23
خب واسه دومین بار امتحان رانندگی دادم و قبول شدم :)) از استرس خودم و بقیه رو خل کردم ولی بالاخره تموم شد رفت. ۲_۳ ماه دیگه گواهی نامه به دستم میرسه. امیدوارم بتونم نهایت بهره رو از این گواهی نامه تو دوران دانشجویی برده و حاااال کنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 بهمن 1397 11:48
امشب باید برگردم خوابگاه و فردا دوباره دانشگاه شروع میشه. راستش یکم دلم تنگ شده ولی کلا دوست ندارم برگردم کی حوصله شلوغی خوابگاهو داره آخه؟ اون دانشگاه مسخره رو بگو! پوووف
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 بهمن 1397 23:26
خب برگشتم خونه و نرسیده مامانم هر چی این چند روز خوش گذشتو از چشمم درآورد. اصلا کار این زن همینه. فقططط صبر و دعا برای زودتر مستقل شدن به شیوه ای غیر از ازدواج!