-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 آبان 1400 10:10
صبح تولدم بارونی شروع شد :))) + ادامشم قراره با خوندن فرانسوی بگذره متاسفانه D: + هنوز آرزویی نکردم. اصلا وقت نداشتم فکر کنم ببینم چه آرزویی دارم.
-
بیست و پنجمیشم فردا شروع میشه :)
چهارشنبه 12 آبان 1400 13:00
خب از اونجایی شروع کنم که من میخواستم جشنمو دقیقا روز تولدم یعنی فردا بگیرم. کافه رو هم داشتم واسه پنجشنبه رزرو میکردم که بچه ها گفتن پنجشنبه خیلی دیره. گفتم خب پس روز تولدو بیخیال. کی بگیریم حالا؟ دیگه یکم اونا برنامشونو جابجا کردن و یکم من، در نهایت شد سه شنبه که دیروز باشه. حالا مشکل من این بود که روز کاریه و من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1400 23:20
تولد هم اومد و رفت :)) الان که دارم بیهوش میشم ولی بعدا میام مینویسم که اینجا هم خاطرش ثبت شه.
-
?any privacy
یکشنبه 9 آبان 1400 23:39
یه جوووری واضح دارم صدای کلیپی که همسایه کناری داره میبینه رو میشنوم که شرمم میاد به شبایی که این طرف دیوار سر و صدا میکردم حتی فکر کنم.
-
چه قشنگ :)
شنبه 8 آبان 1400 20:06
بچه ها چنان دارن تلاش میکنن برنامشونو جور کنن که تو تولدم باشن که حقیقتا برام قابل باور نیست. یکی داره بلیطشو جابجا میکنه، یکی میخواد با مسئول کارآموزیش صحبت کنه که غیبت کنه، یکی حتی داره تولد دوست پسرشو جابجا میکنه و... خلاصه که تلاششون برام دوست داشتنیه. اونم از طرف آدمایی که وااااقعا ازشون انتظاری نداشتم (البته به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1400 00:00
از دیروز تا امروز ظهر مغزم سر فرانسه به فاک رفت. امروز غروبم سر پیدا کردن کافه واسه تولد. این شهر پر از کافه ست ولی اون چیزی که من میخوام پیدا نمیشه. فکر کنم آخرشم تو یکی از کافه های همیشگی بگیرم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آبان 1400 23:38
۲ روز پیش ۲تا گارد واسه گوشی سفارش دادم. یکی ساده تر ولی سیف تر واسه استفاده روزمره، یکیم فانتزی واسه جاهای خاص. الان هیچ گاردی نداره خیلی ناجوره، خیلیم گوشی سُریه. اصلا تو دست نمیمونه. الان دیدم یکی از گاردا پست شده. ذوق دارم زودتر برسه دستم. به پیج اون یکی گارده هم این موقع شب پیام دادم که ارسال کردین؟ خیلی بد...
-
دنیای بچه ها
پنجشنبه 6 آبان 1400 01:35
امروز رفتیم مدرسه واسه آموزش به دانش آموزا. من و دوستم رفتیم سر کلاس بچه های پایه شیشم. چون روستا بود و جمعیت دانش آموزا کم بود، کلاسشون مختلط بود. اگه بدونین پسراشون چه آتیش پاره هایی بودن. ولی همشون خیلی دوست داشتنی بودن. کاش هر روز بریم مدارس. کاش اصلا من معلم اینا بودم. اتفاقا معلمشونم یه دختر جوون بود هم سن و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1400 22:19
یکم بفهمین چی به دهنتون میارین. حالا یکی دوستتونه و نمیخواد دلتونو بشکنه رعایت میکنه، دلیل نمیشه شما زیاده روی کنین. چون در نهایت آدم مجبور میشه برینه بهتون :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1400 14:51
پاییز، فصل خرمالو :)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1400 08:06
خیییلی وقت بود از چتر استفاده نکرده بودم. عجب صبحی شد
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1400 02:21
چنان باد و بارونیه که حقیقتا آدم دلش میخواد تو خیابون باشه، نه تو تخت.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 آبان 1400 00:13
یک ساعته یه استرس وحشتناکی افتاده تو جونم. یهو شروع شد و الانم نشستم رو صندلی اصلا نمیدونم چی کار کنم. باید ۶ بیدار شم. با این استرس هم خوابم نمیبره. دیگه موقع انجام کاری هم نیست دیر وقته.
-
بخاطر چیه؟!
شنبه 1 آبان 1400 14:51
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبان 1400 01:38
الان متوجه شدم یه سری جمله ها رو تو یه آهنگ فرانسوی مورد علاقم کاملا میفهمم. یعنی میتونم جمله رو به صورت کامل تشخیص بدم بدون اینکه متنو حفظ باشم از قبل. حس خوبی داشت :) شبیه بچه ایم که تازه داره یاد میگیره راه بره. +سرعت حرف زدن فرانسوی ها از انگلیسی ها خیلی بیشتره. نصف کلمه ها رو میخورن -_- درنتیحه با انگلیسی مقایسه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مهر 1400 15:38
این گوشی زیادی soft و باکلاسه. هی یه چیز جدید ازش میفهمم ذوق میکنم. وای باید قیافمو ببینین میخوام یه اکانت تو اسپوتیفای درست کنم که بعدش اشتراک بخرم ولی نمیشه :( چقدر سخت میگیرن. من اسپوتیفای میخواااام
-
تولد بابا
جمعه 30 مهر 1400 00:31
شنبه تولد باباست. اصلا علت اصلی که میخواستم این آخر هفته خونه باشم همین بود. که دیگه گفتم حالا که دارم میام یه دفعه گوشی رو هم بخرم تموم شه بره پی کارش. سه شنبه رفتم براش کادو خریدم و با مامان و خواهرمم هماهنگ کردم که سورپرایزش کنیم. خلاصه امشب من و مامان بعد از کارای گوشی رفتیم کیک و شمع هم خریدیم و وقتی اومد خونه یه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 30 مهر 1400 00:18
بالاخره گوشی خریدم. چهارشنبه بعد کارآموزی راه افتادم اومدم خونه پیش خونوادم. تو همون ماشین تو راه در حال بالا پایین کردن اطلاعات و انتخاب گوشی بودم و پام که رسید خونه نهار نخورده تلفنی سفارش دادم. سری s انتخاب کردم. اگه دیرتر میشد به دستم نمیرسید و باز باید واسه گوشی یه بار دیگه برمیگشتم اینجا. دیگه امروز (پنجشنبه)...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مهر 1400 02:31
چه خوش موقع پیدات کردم دختر
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهر 1400 01:22
یکی از کانالایی که واسه اطلاعات فرانسه دارم هر چند وقت تجربه بچه هایی که ویزا گرفتنو میذاره. نکته عجیب و مسخره اینه که تو قسمت جنسیت به جای مرد و زن مینویسه مهربان و مهربانو! مگه کانال همسریابیه؟! برام جالبه بدونم ادمینش تو چه دنیایی سیر میکنه؟ چی تو مغزت میگذره بزرگوار؟ تو کارتونی چیزی زندگی میکنی؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهر 1400 01:13
یه حسی از نوشتن تو نوک انگشتامه ولی کلمه هام ردیف نمیشن.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مهر 1400 19:53
"گاهی از خود بپرسید که اگر خود را ملاقات می کردید، آیا از خودتان خوش تان می آمد؟!" سوال جالبیه. الان تو اینستا چشمم بهش خورد. از یکی از این کتاب های موفقیت و ایناست. کتابشو نخوندم، کلا زیاد از این مدل کتابا خوشم نمیاد ولی این سوالش خوب بود. من از خودم خوشم میومد. خودشیفته نیستم ولی خودمو دوست دارم و با خودم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مهر 1400 17:45
هنوز یادمه چند سال پیش که از ذوق خوشحالی تو گریه کردم. و هیچوقت امروزو یادم نمیره که بازم وسط حرفات گریه کردم هم از غصت و هم از خوشیت. فکر کنم میدونی چقدر عزیزی برام و چقدر میخواستم ته این داستان ختم به خیر بشه. از ته دلم میخوام امیدی که امروز لحظه آخر تو صدات شنیدم، ناامید نشه. + حرف بزنین قبل از اینکه دیر بشه و تلاش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 مهر 1400 01:30
خدا گزینه بلاکو از ما نگیره. در مقابل یه عده واقعا نجات دهندست. مراقب حریم شخصیتون باشین.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهر 1400 14:40
friends تموم شد. دلم براشون تنگ میشه. تو خیلی از روزای سخت چند ماه اخیرم برای 20 دقیقه این 6 تا رفیقو نگاه میکردم و دنیام یکم رنگ میگرفت. حتی وقتی خوشحال بودم هم دوست داشتم این 6 نفرو ببینم. واقعا رو حال روحیم هر چند کوتاه تاثیر میذاشت و الان واقعا دلم گرفته. چطوری یه مدت طولانی حاضر نبودم این سریالو ببینم؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 مهر 1400 13:30
دیروز که رفتم واسه مهمونی لباس از تو چمدون بردارم چشمم افتاد به دسته گلی که واسم فرستاده بود. برداشتمش و سر راه انداختمش دور. هیچ حسی نداشتم. نه خوشحال، نه ناراحت. خنثی ام کاملا. حرف هایی که بالاخره گفت اینقد ناامیدکننده و زننده بود برام که هر حسی که وجود داشتو از بین برد (چه علاقه چه نفرت). تابستون که به کات کردن و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مهر 1400 00:09
دارم دنبال گوشی میگردم. فعلا از 4تا مدل خوشم اومده ولی یکیشونو بیشتر از بقیه دوست دارم. حالا بازم با هم مقایسه کنم ببینم چی میشه. چقدر مسخرست که این مدلای اخیر هندزفری نمیخوره. یه خرج ایرپاد هم میندازه رو دست آدم.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مهر 1400 10:51
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مهر 1400 03:42
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهر 1400 14:57
نمیدونم چرا بابا جدیدا خیلی دلش پیش منه. تو این هفته ۲بار با فاصله کم باهام تماس گرفت و هر بار گفت فقط میخواستم صداتو بشنوم. جمعه قبلی با مامان پیشم بودن. دوباره واسه فردا پیشنهاد داده بریم پیش رها. عجیبه برام. اینطوری نبود هیچوقت. نمیدونم چه اتفاقی افتاده و یکم نگرانم!