-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهر 1400 14:01
من حین و بعد از لیزر: حین: خدایا گوه خوردم. دیگه این غلطو تکرار نمیکنم بعد: اوف چه دافی شدم خدا پدر مادر مخترع لیزرو بیامرزه
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهر 1400 02:01
عمیقا دلم میخواد حس الانمو بنویسم ولی اصلا تو یه کلمه نمیگنجه. نفرت انزجار عصبانیت حس نرم کردن صورت یه نفر حس سکسی که من غالب باشم و هندلش کنم و اونجوری که خودم دلم میخواد از طرفم استفاده کنم یکم هم چاشنی یه رقص تند رو قاطیش کنین عجب ترشی هفت بیجاری شد + همینطوری به خوندن اون وبلاگ ادامه بدم امشب یکیو میکشم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهر 1400 01:08
بوی خوش موهای تمیز یکم خیس :))
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهر 1400 14:57
با آدمایی که خیلی منطقی رفتار میکنن وارد هیچ نوع ارتباطی نشین. اینا خیلی راحت بهتون لگد میزنن و اصلا هم اذیت نمیشن.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهر 1400 07:38
به این نتیجه رسیدم هر چقدر صبحا زودتر بیدار شم تو ادامه روز خوش اخلاق ترم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهر 1400 00:59
تا همین الان نمیدونستم برآمدگی کنار زیر بغل هم برای یه عده مسئله محسوب میشه!!! بابا توروخدا بکشین بیرون :|
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهر 1400 00:14
تو بعضی از گروه های تلگرام یه عده یه جوری رسمی حرف میزنن آدم خندش میگیره. چرا اینقد سخت آخه؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهر 1400 13:27
وای خدایا من سکس میخوام. اه -_-
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهر 1400 23:36
به دوستانی که اصرار دارن شما رو سوار وسایل خطرناک کنن با قاطعیت نه بگین. یه جاهایی دیگه حس میکردم الانه که پرت بشم و زندگیم تموم شه. اینقد جیغ زدم که گلوم خراشیده شد -_-
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهر 1400 19:18
یه میل عجیبی تو من هست که وقتی تنهام میخوام تو جمع باشم و وقتی تو جمعم بعد یه مدت میخوام تنها باشم. درنتیجه نه تنهایی اونقدر بهم میچسبه نه جمع. قبلا اینطور بود که صرفا جمعو نمیتونستم تحمل کنم. الان دیگه کلا هیچیو نمیتونم تحمل کنم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهر 1400 09:58
بعضی راننده های اسنپ تو انتخاب آهنگ بسیار خوش سلیقه ن و یهو اول صبح جمله هایی رو میشنوی که دقیقا واسه حال و روز تو نوشته شده انگار. در حدی که تعجب میکنی! مرسی که اینقد خوش سلیقه این + میریم که تا یه مدت رو یه آهنگ قفلی بزنیم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهر 1400 00:28
آدمیزاد خیلی موجود پیچیده ایه. خیلی خیلی خیلی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 مهر 1400 01:12
خب دوستم اومد پیشم نشستیم صحبت کردیم بالاخره یکم درد دل کردم خالی شدم. حالم خوب شد یکم :))
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهر 1400 22:47
یعنی هزینه ها از بس زود به زود بالا میره که هر چی بابا و مامانم پول به حسابم اضافه میکنن بازم کم میاد :/ امروز اومده بودن پیشم. بابا خودش گفت دوباره میخوان آبان پول بذارن تو حسابم که از آذر سودش بیاد. من که دیگه واقعا روم نمیشه بهشون بگم پول ندارم. لازم به ذکر است که همین مهر یه نوبت دیگه پول گذاشتن که از آبان میاد....
-
جریان زندگی زیر پوستمه :)
جمعه 16 مهر 1400 22:27
امروز بعد مدتها استاد فرانسویمو حضوری دیدم. کلاسامو باهاش خصوصی و حضوری کردم دیگه و امروز اولین جلسه بود. رفتم خونش. با اینکه روم نشد به جایی نگاه کنم ولی همون حسی رو داشت که تو تصورم بود. یه خونه نقلی و گرم. بوی عود میومد و گل های قشنگش کنار صندلیم بودن. عاشق اینجور خونه هام. خیلی دلچسب تر از خونه های ویلایی و بزرگن....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 مهر 1400 12:44
دوستای من از تو حموم و دستشویی هم ویس میفرستن. حقیقتا خودم تا حالا باهاشون این کارو نکردم. خدایا شکرت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مهر 1400 20:49
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مهر 1400 13:33
من از اینکه تسلی دهنده و آروم کننده بقیه باشم خسته شدم. چرا یکی نمیاد منو آروم کنه؟ حتما باید رک بگم چه حالی دارم تا یکی یکم پای حرفای دل من بشینه؟ چرا خودشون نمیفهمن اوضاعم چطوریه؟ دوست دارم بگم به هیچ جای هیچکس نیستم ولی میدونم بی انصافیه و هنوز کسایی هستن که حالم براشون مهمه. کاش اینجا رو میخوندن خودشون میومدن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مهر 1400 02:55
تراس این خونه چنان ویوی قشنگی داره که من اگه بودم فقط تو همین تیکه زندگی میکردم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 مهر 1400 02:32
آدم پا شه بره خونه دوست پسر دوستش بشینه فرانسوی بخونه و دوستش واسش پاستا درست کنه و دوست پسرشم یه فیلم باحال پیدا کنه دور هم ببینیم و بعدشم لالا. خوبه دیگه، نیست؟ + قسمت بدش الانه که این ۲تا همدیگه رو بغل کردن و من تنهام
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 مهر 1400 16:23
یعنی از همه طرف ویسایی به سمت من حواله شده که نمیخوام گوش بدم و جواب بدم و تا جایی که بشه دارم به تاخیر میندازم.
-
کاش
چهارشنبه 14 مهر 1400 01:10
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 مهر 1400 00:54
خداروشکر دوتا دوست و رفیق دارم تو این شهر وگرنه حتما دق مرگ میشدم. نجاتم دادن خدایی. امسال که تموم بشه بدجوری دلم واسشون تنگ میشه :((
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 مهر 1400 19:54
چقدر تحمل روزای تعطیل سخته. دارم خفه میشم. اه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 مهر 1400 00:56
دلم بغل میخواد. یکی باشه که فقط بغلم کنه. حوصله هیچ چیز دیگه ای رو ندارم. رابطه نمیخوام. یکی رو میخوام که بغلم کنه و گه گاهی هم بریم با هم یه تابی تو شهر بخوریم. در همین حد.. ولی چنین شخصی طبیعتا پیدا نمیشه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 مهر 1400 00:42
واقعا یه وقتایی به بعضیا باید گفت لطفا با حضور بیش از حدتون حال آدمو بهم نزنین! وقتی یکی بدون چشم داشت داره برات وقت میذاره، دیگه تو سوءاستفاده نکن عزیزم!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 مهر 1400 14:04
الان فهمیدم تیشرت مشکی بسیار لباس سکسی ایه و خیلیم به من میاد. چرا من تا حالا تیشرت مشکی نداشتم؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 مهر 1400 08:08
یکی از چیزایی که تو این یه هفته کارآموزی فهمیدم اینه که ماماها با ما دشمنی دارن. دلیلشو دقیقا نمیدونم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مهر 1400 00:32
اینم از چسناله امشب برم بخوابم که اول صبح باید بیدار شم -_- تا بعد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 مهر 1400 00:22
یعنی هر کدوم از دوستام که فهمید از یه رابطه ۱ سال و نیمه دراومدم و الان اوکی ام و میگم و میخندم، تعجب کرد که چه راحت کنار اومدی! یکی نیست بهشون بگه شما چه راحت باور میکنین من نه خوشیای رابطمو نه تلخیاشو زیاد به کسی نمیگم. اون تایمی که داشتم پاره میشدم از فشار و غصه، تقریبا فقط خودم بودم. شاید یکی دو نفر خییییلی مختصر...