-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 شهریور 1400 14:40
امروز داشتم با خواهرم صحبت میکردم متوجه شدم از اسفند ۹۷ تا همین یکی دو هفته پیش به طور مداوم رل داشتم. قبل از اونم رل داشتم ولی خب با فاصله نسبتا طولانی از هم بودن و اینکه از ۹۷ شکل روابطم تغییر کرد. خدایی چطوری الان سینگلم؟ ماشالله به این اراده + حالا واقعیتش بخاطر اراده نیست. هم خسته ام هم حس میکنم رابطه واسم مضره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 شهریور 1400 01:18
چند وقتی بود به کسی "شب بخیر" نگفته بودم. امشب با گفتنش یاد یه سری خاطرات افتادم. به همین سادگی و به همین غم انگیزی :)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 شهریور 1400 16:02
تو دور دورای این 2 روز، یه بارشو رفتیم جنگل. دوست پسر دوستم یه جایی رو بلد بود که هر دوشون خیلی تعریفشو میکردن گفتن بریم اونجا. عاقا یه قسمتی از مسیر ما چنان داشتیم عمودی تو جنگل پیش میرفتیم که من حس کردم بز کوهی ام ولی نگم براتون از لحظه ای که رسیدیم. یه جای دنجی بود که نه هیچ کی اون اطراف بود نه هیچ دیدی داشت. منظره...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 25 شهریور 1400 11:11
خب ۲۴ ساعت از واکسن گذشته و بدنم هیچ عوارضی نشون نداده. فقط یکم بازوم درد میکنه. دیشبم یکم نگران بودم بخوابم تو خواب لخته ای چیزی بکنم به رحمت الهی برم بعد گفتم حداقل بعد از خوش گذرونی میمیرم. خیلیم بد نیست ولی دیگه نمردم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 شهریور 1400 12:10
خب واکسنم زدم. حالا نشستم تو یه دستم یخه، تو یه دستم آب ولی زدنش درد داشت. اسپوتنیک درد نداشت.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریور 1400 22:41
باورم نمیشه تو سکوت و آرامش رو تختم دراز کشیدم :) صدا گوشامو اذیت میکنه و نور چشمامو میزنه. در نظر بگیرین من یه آدم درونگرایی هستم که ۱ سال و نیمه تو قرنطینه کروناست. بعد یهو افتادم بین چندتا آدم که در واقع فقط با یکیشون آشنایی کامل داشتم و بقیه تقریبا غریبه بودن. این آشنای منم که کلا باید صدای آهنگش بالا باشه. حالا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریور 1400 21:55
خب راند دوم غلط هیجان انگیز هم به پایان رسید. البته به اندازه اولی حال نداد ولی بازم خوش گذشت و راضیم :)) ولی دیگه باتریم ته کشیده. تو ۴۸ ساعت گذشته سر جمع فکر کنم ۷_۸ ساعت خوابیدم و رسما دارم پاره میشم. فردا هم احتمالا میرم اون دز دوم لعنتی رو میزنم. الان فقط دلم یه شکم پر از غذا و یه خواب طولانی میخواد. یه نفرم بی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریور 1400 06:11
ساعت ۵ صبح، شهر چهره دیگه ای داره که تا به این سن ندیده بودم. پشمام
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریور 1400 03:57
ولی در حال حاضر تو وضعیت awkward ای گیر کردم و منتظر غریق نجاتم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 شهریور 1400 03:41
خب اولین غلط هیجان انگیز زندگیمو کردم. جاتون خالی داره خوش میگذره اگه تو حالت عادی بود قطعا به چنین کاری نه میگفتم ولی از اونجایی که میخوام یکم تغییر بدم سبک زندگیمو، قبول کردم و فعلا که راضیم. به آدرنالینش می ارزید.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریور 1400 05:12
دارن اذان میگن. خیلی وقت بود صدای اذانو تو این زمان از روز نشنیده بودم. گرچه بی اعتقادم بهش ولی خاطره برانگیزه.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریور 1400 04:20
اینقد بیدار موندم که گشنم شده. اه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریور 1400 03:26
حالا که دارم فکر میکنم میبینم با سرعت خیلی زیادی دارم به ۳۰ سالگی نزدیک میشم و هنوز خیلی کار نکرده دارم. من دلم نمیخواد ۳۰ سالم بشه. حتی متناسب با سنم هم حساب کنم هنوز به هیچی نرسیدم و خیلی عقبم. نه مدرک درست حسابی دارم. نه کار خفنی کردم تو زندگیم. نه حتی یه تفریح باحال داشتم. یعنی من با اون زنی که میخوام باشم فرسنگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریور 1400 03:10
کلا به چند سال اخیر زندگیم نگاه میکنم میبینم زندگیم تو اکثر روزاش خیلی برام یکنواخت بوده. زود خسته میشم و حوصلم سر میره. از وقتی کرونا شد که دیگه بدتر. نمیشد تکون خورد از تو خونه. به جایی رسید که من درونگرایی که حوصله آدما و شلوغی رو نداشتم، الان دلم فقط آدمیزاد میخواد. یه عالمه آدمیزاد. دلم آدمای جدید از دنیاهای جدید...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 شهریور 1400 02:48
تو فکر گوشی جدیدم. قیمتا همه فضایی :) ایشالله به عنوان هدیه تولد از پدر مادرم میگیرم حالا فکر نکنین خونوادم هر سال از این کادوها به من میدنا. از این خبرا نیست نمیخواستم بخرم چون فکر میکردم شاید تا یکی دو سال دیگه ایران نباشم و یه دفعه گوشی جدیدو از کشور مقصد میخرم. ولی خب برنامم تغییر کرده و فکر نمیکنم در عرض یکی دو...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریور 1400 02:04
مردم کشورای دیگه همه واکسینه شدن و دارن راحت تو خیابونا میچرخن و سفر میرن، اونوقت مسئول های بی مسئولیت احمق ما حتی نتونستن یه دز دوم اسپوتنیک واسه ۴تا دانشجو فراهم کنن و عین موش آزمایشگاهی دارن با ما برخورد میکنن و میگن برین به جاش آسترازنکا بزنین!! به همین راحتی جون و سلامتیمونو بذاریم کف دستمون و بریم واکسنی رو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 شهریور 1400 18:58
حوصلم سر رفتههههه
-
مار گزیده
شنبه 20 شهریور 1400 02:58
دارم فکر میکنم آدما چطور میتونن از یه ازدواج چند ساله بیرون بیان و جدا بشن و دوباره چند سال بعدش ازدواج کنن؟! واقعا چطور میتونن؟ من حس میکنم دیگه نمیتونم به هیچکس اعتماد کنم. شاید چون تازه ضربه خوردم اینطوریم ولی میدونم که دیگه به این راحتیا به کسی اعتماد نمیکنم. و بازم برام عجیبه که چطور میشه از بهم خوردن یه رابطه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 شهریور 1400 01:52
عجب هوایی شده. خدایا همیشه هوا رو این مدلی نگه دار. یا از این خنک ترش کن. خلاصه گرمش نکن دیگه. مشکلت با ما چیه؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 19 شهریور 1400 01:32
بالاخره پام به خونه رسید. داشتم از شدت کمبود خلوت و تنهایی و سریال میمردم که سریعا شروع به جبران کردم :)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 شهریور 1400 03:43
امروز استوری یکی از دوستامو دیدم از شهر دانشگاهی. هواش بارونی بود و بعضی از درختا زرد و قرمز شده بودن. تعجب کردم اونجا چه زود پاییز اومده. دلم میخواد زودتر برم اونجا و دوستامم باشن و دور هم باشیم. دلم واسه کافه های شهر تنگ شده. بریم دوباره جمع شیم دور هم بگیم بخندیم یکم. دلم هوای سرد میخواد و لباسای گرم. بماند که بعد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریور 1400 15:56
اصلا خوب نیست که موقع افزایش میل جنسی قبل از پریود، خونه فک و فامیل باشین -_- اینقد به دخترعمه بیچارم سیخونک زدم که میگه من پیش تو امنیت ندارم در عوض سرگرم میشیم کمتر به مشکلات فکر میکنیم. اینطور من به فکرشم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریور 1400 04:18
یعنی فکر کنم این سفر گندترین سفری بود که تو عمرم داشتم. خیر سرم پا شدم اومدم خونه دخترعمم که مثلا حال و هوام عوض شه و یه سفر کوچیک امن کرده باشم تو این کرونای کوفتی. از وقتی اومدم مصیبت سرمون بارید. اون بنده خدا که اتفاقی براش افتاد که اصلا معلوم نیست چه بلایی سر زندگی متاهلیش میاد و واقعا هم اتفاق شوکه کننده ای بود....
-
این دفترم بسته شد.
چهارشنبه 17 شهریور 1400 04:03
یادتونه گفته بودم واسه رابطم به همون یه ذره امید تا آخرین لحظه چنگ میزنم؟ خب همون یه ذره امید هم از بین رفت و ما رابطمونو تموم کردیم. فکر کنم دیشب سخت ترین شبی بود که گذروندم و خوشحالم که گذشت و حداقل میدونم بدتر از این نمیشه. هم حرف زیاد دارم واسه نوشتن و هم حرفم نمیاد. اگه یه روزی حوصله داشتم و نیاز داشتم مینویسم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریور 1400 04:37
توروخدا وقتی میخوابین اینقدر بلند خر و پف نکنین. اونی که کنارتون میخوابه گناه داره :|
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 شهریور 1400 04:25
-
این قسمت: ستان های زندگی من
پنجشنبه 11 شهریور 1400 21:36
یادم باشه هیچ چیز عاشقانه ای نه ببینم نه بشنوم چون فیلم یاد هندوستان میکنه و میدونم که این هندوستان، ره به ترکستان داره..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 شهریور 1400 09:07
بالاخره موها رو کوبیدم و از نو ساختم. اون چیزی که میخواستم نشد ولی از چیزی که شده هم خوشم اومده
-
گاهی همینقدر ساده
چهارشنبه 10 شهریور 1400 01:43
چقدر آدما این روزا به همدیگه و به محبت احتیاج دارن. اینقد برخوردای خوب و بی ریا کم شده که تا میبینم، خوشی همه وجودمو میگیره و تا مدتها اون برخورد و اون آدم تو یادم میمونه. مغازه دار سر کوچه یه خانوم جوونه که خیییلی سرحال و خوش روئه. با اینکه مغازشون کوچیکه ولی هر بار میرم خیلی با رفتارش حال میکنم. بماند که یه میوه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریور 1400 15:08
اگه گفتین وقتی ۲:۳۰ بعدازظهر برقتونو قطع میکنن و شما هم میخواین بخوابین و گرمه، چطوری میتونین خودتونو خنک کنین؟ استرس بگیرین دوستان، استرس. چنان بدنتون یخ میکنه که از ۱۰۰ تا کولر خنک تره :)