این دفترم بسته شد.

یادتونه گفته بودم واسه رابطم به همون یه ذره امید تا آخرین لحظه چنگ میزنم؟ خب همون یه ذره امید هم از بین رفت و ما رابطمونو تموم کردیم.

فکر کنم دیشب سخت ترین شبی بود که گذروندم و خوشحالم که گذشت و حداقل میدونم بدتر از این نمیشه.

هم حرف زیاد دارم واسه نوشتن و هم حرفم نمیاد. اگه یه روزی حوصله داشتم و نیاز داشتم مینویسم.

توروخدا وقتی میخوابین اینقدر بلند خر و پف نکنین. اونی که کنارتون میخوابه گناه داره :|

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

این قسمت: ستان های زندگی من

یادم باشه هیچ چیز عاشقانه ای نه ببینم نه بشنوم چون فیلم یاد هندوستان میکنه و میدونم که این هندوستان، ره به ترکستان داره..

بالاخره موها رو کوبیدم و از نو ساختم. اون چیزی که میخواستم نشد ولی از چیزی که شده هم خوشم اومده