عجب هوایی شده. خدایا همیشه هوا رو این مدلی نگه دار. یا از این خنک ترش کن. خلاصه گرمش نکن دیگه. مشکلت با ما چیه؟

بالاخره پام به خونه رسید. داشتم از شدت کمبود خلوت و تنهایی و سریال میمردم که سریعا شروع به جبران کردم :)

امروز استوری یکی از دوستامو دیدم از شهر دانشگاهی. هواش بارونی بود و بعضی از درختا زرد و قرمز شده بودن. تعجب کردم اونجا چه زود پاییز اومده. دلم میخواد زودتر برم اونجا و دوستامم باشن و دور هم باشیم. دلم واسه کافه های شهر تنگ شده. بریم دوباره جمع شیم دور هم بگیم بخندیم یکم. دلم هوای سرد میخواد و لباسای گرم. بماند که بعد ۳ ترم دوباره باید بریم دانشگاه و لباس مناسب ندارم و موندم اصلا چیزی گیرم میاد یا نه. باورم نمیشه ۲ هفته دیگه اول مهره. من از این تابستون واقعا هیچی نفهمیدم و خوشحالم که داره تموم میشه. خیلی تابستون بدی بود. حالا نه اینکه در ادامه زندگی واسم چیز خاصی ریده باشن ولی خب امیدوارم به بهتر شدن اوضاع. واقعا امیدوارم.



+ من باید فردا ۸ صبح بیدار شم :/

تایم خوابمم خیلی داغونه. باید درستش کنم واقعا.

اصلا خوب نیست که موقع افزایش میل جنسی قبل از پریود، خونه فک و فامیل باشین -_-

اینقد به دخترعمه بیچارم سیخونک زدم که میگه من پیش تو امنیت ندارم  در عوض سرگرم میشیم کمتر به مشکلات فکر میکنیم. اینطور من به فکرشم 

یعنی فکر کنم این سفر گندترین سفری بود که تو عمرم داشتم. خیر سرم پا شدم اومدم خونه دخترعمم که مثلا حال و هوام عوض شه و یه سفر کوچیک امن کرده باشم تو این کرونای کوفتی. از وقتی اومدم مصیبت سرمون بارید. اون بنده خدا که اتفاقی براش افتاد که اصلا معلوم نیست چه بلایی سر زندگی متاهلیش میاد و واقعا هم اتفاق شوکه کننده ای بود. منم که اوضاعم اونطوری شد که تو پست قبل گفتم. احساس میکنم الان از قبل سفر هم خسته ترم و شدیدا منتظرم برگردم خونه. تو وضعیتی ام که خودم نیاز به زمان و خلوت دارم ولی مجبورم اینجا دلداری دهنده باشم و واقعا داره ازم انرژی میگیره این کار. اینکه تو این شرایط سنگ صبور کس دیگه ای باشم واقعا بهم فشار میاره. حس میکنم میخوام با خودم تنها باشم و حال خودمو خوب کنم. میدونم که هیچکس جز خودم و مشاورم الان به دردم نمیخوره و اصلا حال حرف زدن با کسی رو هم ندارم. فقط میخوام برم خونه.