کلا به چند سال اخیر زندگیم نگاه میکنم میبینم زندگیم تو اکثر روزاش خیلی برام یکنواخت بوده. زود خسته میشم و حوصلم سر میره. از وقتی کرونا شد که دیگه بدتر. نمیشد تکون خورد از تو خونه. به جایی رسید که من درونگرایی که حوصله آدما و شلوغی رو نداشتم، الان دلم فقط آدمیزاد میخواد. یه عالمه آدمیزاد. دلم آدمای جدید از دنیاهای جدید میخواد. آدمایی که زندگی و تجربیات متفاوتی نسبت به زندگی و تجربیات من داشته باشن. میخوام ببینم دنیای اونا چه شکلیه. دلم آدمایی رو میخواد که از روتین فراتر رفتن و ۴تا چیز جالب واسه گفتن دارن. زندگی من همیشه خیلی ایزوله بوده. آدمایی که اومدن تو زندگیم و رفتن هم تقریبا (نه کاملا) مثل خودم بودن (از نظر داشتن زندگی ایزوله). 

یا دلم میخواد چیزای جدید تجربه کنم. چیزایی که حس رهایی رو القا کنن. البته قطعا دلم نمیخواد مواد بکشم حالا اینکه چه چیزایی حس رهایی رو القا میکنن خودش جای سوال داره.

خلاصه اینکه من دلم میخواد یه غلطی بکنم. دلم میخواد لااقل تا قبل ۳۰ سالگی ۴تا غلط جالب تو زندگیم کرده باشم. چند سال بیشتر وقت ندارم و کرونا هم ریده به همه چی. اه

نکنه عقلمو از دست دادم؟

تو فکر گوشی جدیدم. قیمتا همه فضایی :)

ایشالله به عنوان هدیه تولد از پدر مادرم میگیرم

حالا فکر نکنین خونوادم هر سال از این کادوها به من میدنا. از این خبرا نیست

نمیخواستم بخرم چون فکر میکردم شاید تا یکی دو سال دیگه ایران نباشم و یه دفعه گوشی جدیدو از کشور مقصد میخرم. ولی خب برنامم تغییر کرده و فکر نمیکنم در عرض یکی دو سال رفتنی بشم. گوشیمم اذیت میکنه و دروغ چرا؟ دلم تنوع میخواد. خسته شدم. زندگیم خیلی یکنواخته. گوشی جدید هم یه سرگرمیه دیگه.

مردم کشورای دیگه همه واکسینه شدن و دارن راحت تو خیابونا میچرخن و سفر میرن، اونوقت مسئول های بی مسئولیت احمق ما حتی نتونستن یه دز دوم اسپوتنیک واسه ۴تا دانشجو فراهم کنن و عین موش آزمایشگاهی دارن با ما برخورد میکنن و میگن برین به جاش آسترازنکا بزنین!! به همین راحتی جون و سلامتیمونو بذاریم کف دستمون و بریم واکسنی رو بزنیم که اصلا واسه جوونا ممنوع شده بخصوص زنای جوون. خب شما که عرضه نداشتین دز دوم تهیه کنین چرا دز اول اسپوتنیک به ما بدبختا زدین که اینطوری بشه؟؟

آه خدایا هر بار یادم میاد باید برم آسترازنکا بزنم از عصبانیت میخوام منفجر شم.

حوصلم سر رفتههههه

مار گزیده

دارم فکر میکنم آدما چطور میتونن از یه ازدواج چند ساله بیرون بیان و جدا بشن و دوباره چند سال بعدش ازدواج کنن؟! واقعا چطور میتونن؟

من حس میکنم دیگه نمیتونم به هیچکس اعتماد کنم. شاید چون تازه ضربه خوردم اینطوریم ولی میدونم که دیگه به این راحتیا به کسی اعتماد نمیکنم. و بازم برام عجیبه که چطور میشه از بهم خوردن یه رابطه چند ساله جون سالم به در برد و دوباره وارد یه رابطه جدید شد!