دلم گردوی تازه میخواد. از اونا که از درخت میچینی و هنوز پوسته سبز دورشونه.

من تا یادمه آدم چندان اهل مهمونی و آدما و شلوغی نبودم و راستش اوایل از وضعیتی که کرونا ایجاد کرده بود لذتم میبردم. اینکه مجبور نبودم قیافه نحس همکلاسیا رو ببینم یا مهمونی های فامیلی برم که باهاشون حال نمیکنم، خیلی هم خوب بود. البته که هنوزم زیاد دلم واسه مهمونیای فامیلی تنگ نشده ولی آدمای معدودی تو زندگیم هستن که از بودن کنارشون لذت میبرم و دلم واسه بودن با اونا لک زده. واسه با خیال راحت دیدنشون و بغل کردنشون. واسه اینکه بدون ماسک و فاصله بشینیم تو دل هم و گپ بزنیم. دیگه شدت ندیدن آدما داره زیاد میشه و حتی من تنهایی پسند هم دلم میخواد با 2 نفر یه دل سیر وقت بگذرونم. دلم میخواد یه جایی خارج از این خونه لعنتی و این شهر لعنتی باشم. دلم سرگرمی اجتماعی میخواد. دلم میخواد مثل قبل موقع بیرون رفتن راحت باشم. نگران مریض شدن نباشم.

دارم فکر میکنم با این احتیاطی که کرونا انداخت وسط زندگیامون، حتی اگه خودش بره احتیاطش به این راحتیا از ذهنمون نمیره. حتی اگه خوش شانس باشیم و دنیا به روال قبلیش برگرده و البته ایرانم برگرده! بازم یه مدت طول میکشه عادت کنیم بدون ماسک و الکل و فاصله و استرس بیماری زندگی کنیم.

ترم 4 که مجازی بود و همه خونه نشین بودیم. ترم 5 هم که قراره مجازی باشه و کی میتونه پاییزو تماما تو خونه تصور کنه؟! یعنی ترم 6 هم با اون یه ذره زمستون و یه بهارش قراره تو خونه بگذره؟؟ فکر کنم افتضاح ترین دوران دانشجویی نصیب ما شد. آموزش ضعیفشون که به صفر رسید الحمدلله. همون یه ذره تفریح و دلخوشیم تعطیل شد.

این شرایط از یه جایی به بعد دیگه قابل تحمل نیست و آدما خسته میشن. همین حالاشم شدن. و فکر کنم بعد یه مدت دیگه حق دارن.



+ دوست دارم ازت بنویسم که اینجا باشی ولی نه با این حال و هوا..