این حس و حال مزخرف

نمیخوام اینجا زار بزنم و ناله کنم اما کاش بتونم به این حالت های افسردگی بعد از بیدار شدنم از خواب غلبه کنم. اینکه وقتی بیدار میشی حس چندان خوبی نداشته باشی شاید طبیعی باشه ولی وقتی این حس طولانی میشه و چند ساعت یا حتی کل روز آدمو از کار میندازه یه جوریه!!


صبح از خواب بیدار میشم و منتظرم که بعدازظهر بشه و بخوابم و یکم بعدش دوباره بیدار میشم و منتظرم که شب بشه تا بازم بخوابم!!


واقعا چه زندگی هیجان انگیزی!!!!


+ از حق نگذریم سیزده بدر خیلی خوش گذشت. اونقدر خوب بود که تمام مدت احساس میکردم وسط یکی از رویاهامم و دلم میخواست زمان همونجا متوقف شه یا همونجا بمیرم. کاش زندگی واقعی هم همین شکلی بود..

نظرات 5 + ارسال نظر
احسان دوشنبه 20 فروردین 1397 ساعت 11:53

آها، فک کردم صرفا به خاطر شرایط تهران و ... انصراف دادی.

نه!
اونم بی تاثیر نبود ولی از دلایل اصلی نبود.

احسان یکشنبه 19 فروردین 1397 ساعت 23:17

یه چیز ترم چند بودی انصراف دادی؟؟
چرا انتقالی‌ نگرفتی شهرخودت؟ رشتتم که دوست داشتی.

ترم 3 انصراف دادم.
انتقالی نمیخواستم. اگه میخواستم ادامه بدم همونجا ادامه میدادم. اینطورم نبود که اوضاع برام قابل تحمل نباشه.
راستش یه دلیل خاص نداشت. کلا شرایطی پیش اومد که ترجیح دادم انصراف بدم.

Meysam پنج‌شنبه 16 فروردین 1397 ساعت 23:06 http://www.meysam.us

من که شب تصمیم میگیرم یه کاری رو انجام بدم یا به طور تخصصی رو یادگیری چیزی برنامه ریزی کنم صبح که پا میشم یه حس بی انگیزگی بم دس میده که کلن بیخیال موضوع میشم.

دقیقا!!
اصلا همین که آدم از خواب بیدار میشه انگار دنیا رو سرش خراب میشه. دیگه حس و حالی نمیمونه.

اوا چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 02:16

میش بپرسم دانشگا چی میخونید؟ ک انصراف دادید؟
ی مدت پیش ی مطلبی میخوندم ک پزشکی و رشت های علوم پزشکیم دارن بدتر از مهندسی میش
نمیدونم دیگ نقش بعدیشون برا سرکار گذاشتن جوونا چیه؟
ب نظرم تنها راه رفتنه...ایران دیگ جای زندگی نی

دانشگاه زیست شناسی سلولی و مولکولی میخوندم. به نظر خودم رشته خوبی بود. میشد در ادامش خارج از ایران پزشکی و این رشته ها رو خوند حتی تو ایران هم میشه. خود رشته رو برای ارشد و دکترا میشد ادامه داد و خارج از ایران کار کرد.
تو این مملکت همه چی داره اشباع میشه و همین یه ذره جایی هم که واسه رشته های وزارت بهداشت مونده، بالاخره پر میشه. واقعا ایران جای موندن نیست.. حالا هر رشته ای که دارین میخونین.

kilgh چهارشنبه 15 فروردین 1397 ساعت 00:46

در مورد این افسردگی بعد خواب چند تا روش پیدا کردم که نسبتا خوب جواب می دن. به اشتراک می ذارم:

مثلا از خواب که بیدار می شم، بلافاصله اون چیزی که حسّمه رو یه جایی می نویسم با کلمات.
اگه نشد... می کشمش. با خطوط. گاهی نوشتن خیلی سخت می شه. ولی خط خطی کردن رو دو ساله ها هم بلدن.

نیم ساعت که خط خطی می کنم اون حسّم از بین می ره.
اگه دیگه خیلی داغون باشم... از خودم ویس می گیرم. با خودم حرف می زنم تو ویس.
و کلا هرچی روش مشابه اینا بلدی...
روش های بیرون ریختن احساس.

یه راه مفید دیگه... ورزش. سخته صبح ها ولی عادت می شه. مثلا با روزی پنجاه تا شروع کنی هر هفته ده پونزده تا بهش اضافه کنی...

عه سلام کیلگ!
ایده نوشتنو تا دو سال پیش داشتم ولی کم کم کنار رفت ولی خط خطی تا حالا نکردم به جز وقتایی که خیلی حالم بد بوده.
درمورد ویس، من تمام طول روز دارم با خودم حرف میزنم. اتاقم جمعیت عظیمی رو تو خودش جا میده!!!
ورزشو چند روزی امتحان کردم و خوب بود ولی بعدش همش خواب موندم :(

50 تا چی؟؟ نفهمیدم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد