تو این یه ماهی که ایرانم تا حالا چند بار پیش اومده که کسی بهم بگه چه دلی داشتی مهاجرت کردی!

تو اون لحظه سوالی که تو ذهن من پیش میاد اینه که یعنی کسی هست که شرایط رفتن به یه کشور بهتر رو داشته باشه و با این شرایط ایران بازم بخواد بمونه؟ بخصوص تو نسل جوون! آدمای هم سن و سال من!

واقعا برام عجیبه وقتی بهم میگن چه جراتی داشتی! مگه اصلا راه دیگه ای هم داشتم؟ آدم وقتی مجبوره، دل و جراتشم پیدا میکنه دیگه. انتخابی نیست که :|

کلا تو مغز من ۲حالت تعریف شده: اونی که مهاجرت میکنه، و اونی که به هر دلیلی نمیتونه مهاجرت کنه. یعنی گزینه نخواستن مهاجرت تو مغز من قفله. شاید یه روزی زندگی جوری پیش رفت که درکش کردم و قفلش باز شد. 

من دارم تو دمای ۳۱ درجه و هوای شرجی روزامو میگذرونم، تازه بدون اینکه بارونی در کار باشه. بعد تو فرانسه دما ۱۷ درجست، هوا اینقد شرجی نیست و همش هم داره میباره :/

فکر کنم گرم ترین روزای فرانسه همون تایم قبل ایران اومدن من بود. از وقتی اومدم، اونجا همش خنک و بارونیه. شانس مایه!

چند روز دیگه پرواز برگشتمه. اصلا برای فرانسه احساس دلتنگی ندارم. برعکس هر بار یادم میفته که روزای ایران بودنم تمومه، دلم میگیره. از یادآوری فرانسه هم فقط دچار استرس میشم. زندگی اونجا واقعا سخته ولی اینجا این چند هفته خیلی قشنگ گذشت. میدونم اگه اینجا هم مداوم باشم زندگی بدی هاشو نشون میده ولی تو سفر اینقد اینجا روزا راحتتر و شیرین تر میگذرن که مغزم نمیتونه به بدی هاش فکر کنه. تصور دست و پا زدن و تنها بودن تو کشور غریب خیلی استرس آوره. اصلا نمیتونم به بگایی های بعد برگشتنم فکر کنم. دلم میخواد گریه کنم :(((((