امروز بهم خبر دادن پنجشنبه مصاحبه دارم. این چند روز باقی مونده باید خودمو آماده کنم و مدارک و همه چی رو چک کنم و آماده داشته باشم و فرم پر کنم و کارای این مدلی. کارای من تا اینجا خوب پیش رفته. با همه استرس ها و دوندگی ها و مشکلات ناگهانی بازم تقریبا به موقع کارام جلو رفته و امیدوارم از اینجا به بعد هم همینطور باشه. هنوز برای مصاحبه استرس ندارم. حالا نزدیک تر بشه شاید مضطرب بشم. ولی واقعیت اینه که این روزا استرس های بزرگتر از مهاجرت بوجود اومده. این نقطه ای که الان خودمو بهش رسوندم تا همین چند ماه پیش آرزوم بود. چقدر استرس کشیدم و دویدم تا به موقع به اینجا برسم و رسیدم. ولی اگه بگم خوشحالم، واقعا دروغ گفتم. البته حقم این بود خوشحال باشم که دارم تلاش میکنم و خوب پیش میرم ولی مثل خیلی از حقوق دیگه اینم ازم دزدیدن.
یه زمانی بود که فکر میکردم مهاجرت منو خوشحال میکنه. میدونستم همیشه قراره یه چیزایی تو زندگیم کم باشه ولی حس میکردم بازم اگه مهاجرت کنم خوشحال ترم. امروز که ایمیل دادن بهم وقت مصاحبه دادن فهمیدم خوشحالی برای من دیگه به مهاجرت کردن ارتباطی نداره. فهمیدم از این به بعد مهاجرت هم بیشتر از اینکه خوشی باشه غمه ولی موندن تو ایرانی که به این شکل اداره میشه از اونم غم انگیز تره. پس خوشحالی کجاست؟ تو ایران آزاد.
گرچه که غول اصلی ویزاست و خبر خوش واقعی برای کسی که 4 ساله هدفش و برنامش مهاجرته، گرفتن ویزاست و معلوم نیست برای من اتفاق بیفته یا نه ولی حس میکنم با این شرایط این خبرم قرار نیست اونطور که قبلا تصورش میکردم خوشحالم کنه.
با همه اینا ناامید نیستم ولی حقیقتا خسته ام.