یعنی من هر بار چیزی درمورد زایمان طبیعی میشنوم یا میخونم (نگاه که اصلا نمیتونم بکنم)، ۲حالت ممکنه برام پیش بیاد: یا از شدت ترس منقبض میشم، یا بازم از شدت ترس پاهام بی حس میشه.
الان همه بدنم منقبضه.
+ من مطمئنم اگه خدایی باشه، مرده و از زنا هم متنفره.
فکر کنین تو اسمتون، ناز یا نازی وجود داشته باشه و برین آلمان زندگی کنین. چه شوووود. میخوام بگم اوضاع بدتر از اوضاع منم وجود داره
اگه به اونی که اسمش نازیه پذیرش و ویزا دادن، به منم باید بدن خدایی. دیگه این اسلامیای تندرو فوقش با نازیا برابری کنن. بدتر که نیستن.
خب استرسم کم شد و یکم بدنم گرم شد.
راستش واکنش مغزم واسم جالب بود. اولش واقعا کپ کردم. بعدش سریع دنبال راه حل گشتم. دیدم بدترین حالت چی میتونه باشه و کم کم مغزم جمع و جور شد و حالا آرومم نسبتا.
همین چند روز پیش بود که حس کردم نسبت به چند سال اخیر، خیلی ضعیف شدم هم روحی هم جسمی. و فکر میکردم من که هنوز تو سختی نیفتادم وضعم اینه، وای به حال وقتی که مهاجرت کنم. چطوری قراره از پسش بربیام؟
ولی الان که یهو حس کردم واقعا یه مشکلی وجود داره که ممکنه برنامه هامو بهم بزنه، سریع خودمو جمع و جور کردم. واقعا این اواخر حس میکردم نازک نارنجی شدم، حالم بهم میخورد اصلا. الان حس میکنم اونقدرا هم نازنازی نیستم. فقط تو موقعیتش قرار نگرفتم D: اتفاقا حس میکنم انگیزم بیشترم شده.
امیدوارم قضیه جدی نباشه و مدارکم نیاز به تغییر نداشته باشه ولی خب اگه دردساز باشه هم مطمئنم که حلش میکنم :)
دیگه برم بخوابم
بیاین به نکته مثبت ماجرا فکر کنیم: همه درد و غمام یادم رفته
یعنی یه طوری الان ذهنم درگیر این شده که آیا ممکنه بخاطر اسمم! تا آخر عمر تو این خراب شده زندونی شم و همه رویاها و تلاشام به باد بره، که اصلا دیگه هیچ چیزی برام مهم نیست. فقط برام مهمه که این قضیه حل بشه و همه تمرکزم رو همینه فقط.
بابا من دارم خودمو پاره میکنم که زودتر واسه امتحان زبانم آماده شم و همین تابستون کارامو اوکی کنم. آخه بخاطر یه اسم؟ حداقل اگه نشدنیه که بدونم الکی خودمو جر ندم، مثل بقیه برم دنبال تفریح و عشق و حال :/
غلط کردن. اگه یه درصد قرار باشه مشکل ساز بشه، هر جوری هست درستش میکنم. عمرا بذارم چنین چیز مسخره ای برنامه هامو بهم بزنه. واقعا احمقانست -_-