خب یکم رنگ و روی وبلاگو عوض کردم. خیلی تکراری شده بود. چقدر تنوع هدر های بلاگ اسکای کمه. یه هدر قشنگ از جنگل ندارن. ولی اینی که گذاشتمو دوست دارم. خوشحاله. حالا نه اینکه فکر کنین من هر روز خوشحالما، نه. ولی به رهای درونم نزدیکه :)

عنوان

چرا من همیشه تو پیدا کردن عنوان واسه پست هام مشکل دارم؟! شما چطوری عنوان انتخاب میکنین آخه؟

من هر چی به ذهنم میرسه حس میکنم دم دستی ان یا نامربوط :/

شایدم پست هام دم دستی ان :(

ناامید شدم :|

خب من از چیزای عادی مینویسم. مطلب عمیق که نمیذارم. نصف پست هامم نالست :/

حالم از خودم بهم خورد. چرا اینجوری ام من؟؟؟ :|

هوا چند وقته اینجا کاملا بهاریه. هی من منتظرم دوباره سرد شه یکم شکل زمستون به خودش بگیره ولی انگار نه انگار. گلی که تو بالکن اتاقمه جوونه زده. اگه زمستون و اوج سرما اینه پس بهار و تابستونمون قراره چه شکلی باشه؟ واقعا حس میکنم یکی از گرم ترین زمستوناییه که دیدم :/

خلاصه که ما امسال از بهمن تا احتمالا اردیبهشت بهار داریم!

دیروز بعد از مدتها خونه نشینی کرونا، رفتیم خونه خاله. اینقد خونشون نرفته بودم که حس میکردم همه چی جدیده :|

تو جاده که بودیم بیرونو نگاه میکردم. آسمون اون دور دورا مه گرفته بود و یه لحظه حس کردم دارم به اینستا نگاه میکنم. واقعا که طبیعت این استان فوق العادست و حیف که کمتر کسی حواسش هست که ازش لذت ببره و مراقبش باشه. شهر قشنگ من کاش فرصت های بیشتری واسه زندگی کردن بهم میدادی :)

فرانسوی یه جوری سخته که آدم آرزو میکنه کاش همه دنیا انگلیسی صحبت میکردن. چطوری آلمانی و چینی یاد میگیرین ایها الناس؟!

یه حسی شبیه مچاله شدن دارم ولی از داخل. حس میکنم اندام های داخلیم دارن پوستمو میکشن داخل ولی پوستم مقاومت میکنه. در عین حال دلم میخواد منفجر شم. دلم میخواد همه چیز بریزه بیرون و برای همیشه تموم شه. همه چیزایی که به نحوی به من مربوط میشن تموم شن.