من خیلی لوسم :(

واقعا پدرها و مادرها چه دلی دارن بچه هاشون شهرای دور دانشگاه میرن. هر بار باید با وسایل حمل و نقل داغون مسافتای دورو برن و بیان.

تعجب میکنم مامان و بابای خودم چطوری تحمل میکردن من با اتوبوس رفت و آمد کنم اونم از جاده هراز!!!  ( پرواز مستقیم از مازندران به کرج نداریم. حالا نکه هواپیماهاشون خیلی ایمنه :/ )


بابا امشب راه افتاد بره کرج و من دارم از نگرانی میمیرم. از غروب تا حالا نگرانم و این یکی دو ساعت آخرو که کلا نتونستم درس بخونم :| فکر کنم من دیگه زیادی حساسم.

از بس بهش سفارش کردم و آخرشم پیام دادم "رسیدی خبر بده" ، بهم پیام داده "باشه عزیزم نگران نباش"

یکی بیاد منو جمع کنه :(((

نظرات 1 + ارسال نظر
Meysam یکشنبه 2 مهر 1396 ساعت 14:17 http://www.meysamkh.blogsky.com

خوبه که آدم نگران باشه ولی اگه زیادی بشه مشکل ساز میشه و انجام کارا رو مختل میکنه

آره متاسفانه :(
البته امروز استرس ندارم :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد