اگه فکر کردین که من دیروز راه افتادم و الان کرجم، باید بگم کاملا در اشتباهین!!
نخییییر مثل اینکه قسمت نیست من برگردم.
این بار جاده بسته نبود.
صبح که بیدار شدم، همین که گوشیمو از حالت پرواز خارج کردم دوستم زنگ زد که رها نیا کرج. آزمایشگاه ها تشکیل نمیشه و کلاسا هم تا حذف و اضافه که هفته بعده، تق و لقه.
نتیجه این شد که زنگ زدم ترمینالو بلیطمو کنسل کردم به جاش برای جمعه صبح بلیط گرفتم. یعنی 1 هفته دیگه هم اینجا موندگارم.
درمورد اون 1 واحد آزمایشگاه زیستمم که مشکل تکمیل ظرفیت داشتیم اولش گفتن کاریش نمیشه کرد. آزمایشگاه بیشتر از این جا نداره و ساعت جدید هم استاد نمیذاره. و ما باید این واحدو ترم زوج بعدی یعنی ترم4 برداریم :| و اینکه همنیاز درس دیگه ایه اصلا مهم نیست!!
ولی امروز دوباره تو گروه خبر دادن که یه زمان جدید واسش گذاشتن و بچه هایی که نتونستن بردارن، الان زودتر بردارن تا دوباره پر نشده. منم سریع رفتم و دیدم 6 نفر ظرفیت مونده. تایمی که ارائه داده بودن با یه درس دیگم تداخل داشت. دیگه مجبور شدم زمان اون درسو تغییر بدم تا بتونم اینو بردارم.
در کل شد 20 واحد. خداروشکررر. ترم های زوج خیلی زود تموم میشه. واسه همین نسبت به ترم های فرد راحتتر میگذره.
دیگه دیدیم من فعلا رفتنی نیستم و از طرفی نشده بود بریم پدربزرگ و مادربزگ (پدر و مادر مادرم) رو ببینیم، گفتیم ظهر بریم اونجا.
خیلی خوب شد که دیدمشون. هم من خیلی دلتنگ بودم و هم اونا خیلی به دلشون بود که منو ببینن. کلی هم من و خواهرم تو حیاط باصفاشون دور زدیم و آهنگ گوش دادیم و عکس گرفتیم.
آخرش دایی کوچیکم گفت بریم تیراندازی
دایی یه تفنگ شکاری داره که البته چندان خطرناک نیست.
نه اینکه فکر کنین رفته باشیم شکار پرنده مثلا گنجشک و بلبل که زیادن. یه درصد فکر کنین من تو چنین کاری هم دستشون بشم!!!!
به میوه های پوسیده رو زمین یا درختا میزدیم. منم یه بار زدم. کار جالبیه. کلا تیراندازی رو دوست دارم البته نه به موجود زنده!!
خیلی خوش گذشت و حدود 4:30 برگشتیم خونه.
هیمن الان که داشتم مینوشتم، خاله مامانم زنگ زد که واسه شام میان خونمون :)
پس امشبم مهمون داریم. چه خووووبه که برنگشتم کرج. خدایا شکرررررت
به کنسل کردن بلیط می ارزید..
بله کاملا :)
مرسی
اگه تونستین اینکار رو کنین، به وبلاگتون که از نظر محتوا یی پویایی خاصی داره جلوه بهتری میده
البته با گوشی کمی سخته ولی شما چون لپ تاپ دارین کاررو سادتر میکنه
البته بازم به شما بستگی داره که وقتش رو داشته باشین یا نه دیگه بهرحال کلاساتون داره شروع میشه
ممنون که از وبلاگم تعریف کردین. کلی ذوق زده شدم
انشاءالله که وقت میشه.
تو وبلاگ قبلی وقتی عکس میذاشتم، نوشتن زیر عکس برام سخت بود. هر کاری میکردم نمیشد ولی با لپ تاپ تا حالا امتحان نکردم.
یوهوووو
یه هفته دیگه بخور و بخوابهههه های های های های(خنده باب اسفنجی)
آخه دخترم آیدا وقتی شنید شنبه بخاطر سرما (البته بخاطر صرفه جویی در مصرف گاز که خوش خوشان معلما بود بیشتر)طعطیله بلند داد زد :یوهوووو یه روز دیگه باب اسفنجی های های های
دیگه قسمت این بوده که مادر بزرگ و پدر بزرگ رو هم ببینی...
میگم بد نیست واسه مطالبت عکس هم بذاری هااا
عکس شخصی نه ها
تصاویری از مناظر اطرافت و ازون عکسهایی از صورت که انگشت و کف دست جلوشونه
الهی:) خدا دخترکوچولوتونو حفظ کنه. خواهر منم وقتی کوچیکتر بود عاشق باب اسفنجی بود.
بله یه هفته دیگه هم به تعطیلی میگذره. بعدشم که چشم بهم بزنم عید میرسه. کلا ترم های زوج خیلی خوبه.
درمورد تصویر از مناظر و اطرافم پیشنهاد خوبی بود. ممنونم
البته من عکاس خوبی نیستم ولی چشم اگه بشه میذارم.