پایان تلخ ترم اول(2)

خب قضیه مطرح شدن خواستگاری و اولین تماس مامان تا ظهر پنجشنبه طول کشید.

بعد از ظهر با سردرد و استرس اومدم بخوابم که دیدم تو گروه ها صحبت از آتیش سوزی و ریختن یه ساختمون و مردن آتش نشان هاست. همون موقع تو یه کانال خبری عضو شدم و تازه فهمیدم اون روز صبح و ظهر چه فاجعه ای تو تهران پیش اومده. با اینکه حالم خوب نبود و واقعا نیاز داشتم بخوابم ولی اصلا نمیتونستم. مدام پیگیر خبرها بودم و دل نگران.

پنجشنبه سیاهی بود واقعا سیاه. دیگه از بعد از ظهر تا آخر شب همش به نگرانی و اشک و دعا و راز و نیاز گذشت. هیچ کار دیگه ای ازم برنمیومد. آدرس مکان هایی رو برای اهدای خون تو فضای مجازی منتشر کرده بودن ولی من حتی تهران نبودم که برم خون بودم و هیچکدوم از اون ادرس ها رو بلد نبودم.

شاید بهترین کار تو اون شرایط همون دعا کردن بود. حداقل دست و پا گیر نشدم.

پنجشنبه به حدی بد گذشت که فقط منتظر بودم آخر شب بشه و بخوابم.

خلاصه اون پنجشنبه کذایی هم تموم شد و صبح جمعه وقتی چشم باز کردم از ترس اینکه تو این چند ساعتی که خواب بودم چه خبرایی اومده، اصلا نرفتم سراغ کانال خبری و گروه ها. کلی با خودم حرف زدم و سعی میکردم خودمو آروم کنم ولی یه لحظه هم نمیتونستم بشینم. از طرفی استرس امتحانم داشتم که خیلی دیر شده بود و من هنوز یه کلمه هم نخونده بودم.

بالاخره هر طور بود ساعت 3-4 بعد از ظهر شروع کردم به خوندن.

فیزیک کلا 10 فصل بود که ما 5 فصلشو قبلا میانترم داده بودیم و حذف شده بود و 5 فصل واسه پایانترم مونده بود. ولی چون میانترمو کل کلاس خراب کرده بودن استاد گفته بود هر کسی که بخواد میتونه 5 فصل اولو هم امتحان بده. در واقع کل 10 فصل

من مثلا میخواستم همین کارو کنم ولی با اون شرایطی که پیش اومد بیخیال 5 فصل اول شدم و فقط برگه میانترمو مرور کردم.

از 5 فصل دوم هم 1 فصلو اصلا نرسیدم بخونم و بقیه رو هر طوری بود دست و پا شکسته تا قبل امتحان خوندم. طوری شده بود که فقط میگفتم برم امتحان بدم و تموم شه، هر چی شد شد. فوقش اینه بیفتم دیگه.

خلاصه رفتم امتحان دادم. از کل 10 فصل، 10 سوال داده بود یعنی از هر فصل 1 سوال. من کلا به 5 تاش جواب دادم و جالب اینجاست که 3 تاش مال فصلای میانترم بود.

در نهایت استاد منو انداخت. البته خودمم میدونستم در حد قبولی ننوشتم ولی بازم نمرم کمتر از چیزی شد که انتظار داشتم. اعتراض زدم و استاد گرامی اصلا اعتراضو بررسی نکردن تا مهلتش تموم شد.

راستش وقتی از امتحان برگشتم کلی به حال خودم زار زدم ولی وقتی نمره اومد و دیدم افتادم حتی یه ذره ناراحت نشدم. روزای افتضاح گذشتن و حالا که روزای خوبی دارم نمیخوام واسه خاطر یه درس که میتونم دوباره بردارم و پاسش کنم و اتفاق خاصی نمیفته خودمو ناراحت کنم.

راستی تماس های بعدی مامان پنجشنبه غروب وسط گریه ها و جمعه وسط درس خوندن بود که جمعه جواب ندادم و پیام دادم که درس دارم و بعدا صحبت میکنیم که دیگه شنبه خودش پیام داد که پشیمون شده خداروشکر.

اینم از اون آخر هفته لعنتی و آخرین امتحان و پایان تلخ ترم اول..

 

 

+ شهدای پلاسکو جاشون تو بهشته و خوشا به حالشون. برای خونواده ها و دوستان داغ دیده شون دعای صبر و طاقت میکنم. از بی کفایتی مسئولین و بی فرهنگی بعضی از مردم هممون تو فضاهای مجازی زیاد شنیدیم و دیدیم و دیگه گفتن نداره. فقط امیدوارم از این حادثه تلخ به اندازه کافی درس گرفته باشیم. همه ما به اندازه خودمون مسئولیم.


+ میدونی درد چیه؟؟ درد اینه که همش میگفتم کاش به جای همه این آدما تو یه بار سراغمو میگرفتی، کاش تو رو داشتم، کاش تو یکی از اون لحظه های افتضاح کنارم بودی و آرومم میکردی.. کاش..


+ فکر نمیکردم پایان اولین ترم دانشگاهیم اینطور باشه اونم بعد از اون سال هایی که گذشت تا بالاخره تونستم برسم به دانشگاه.

نظرات 2 + ارسال نظر
foad دوشنبه 11 بهمن 1395 ساعت 22:51 http://www.silentzr.blogfa.com

جبران میکنی...
درس های دانشگاه ساخته شدن تا ما بیافتیم و دوباره امتحان بدیم
هوای مادر را داشته باش
تفاوت نسل شاید فاصله ی ذهنی زیادی بین شما ایجاد کرده باشه اما
مادر است ،و همین مادر است جواب خیلی چیزاس
و اینکه
همین.

انشاءالله جبران شه.
اصلا این جمله " مادر است " رو قبول ندارم. الان به شدت از دستشون عصبانی ام و اصلا این مادر بودنو قبول ندارم. کاش ایشون هم هوای منو داشتن.

Padideh جمعه 8 بهمن 1395 ساعت 16:56 http://majidpadideh.blogsky.com

بله واقعا روزهای پر استرس و وحشت ناکی بود که هنوزم خیلیا پیگیرن که آخر ماجرا رو ببینن ، البته آخرین ماجرا نخواهد بود...
انشالا ترمهای بعدی جبران میکنین و بخاطر داشته باشین که در مواقع تنهایی خدا همیشه با ماست
خداوند شهدای آتشنشان رو بیامرزه
البته اگه مسئولین زیر بار شهادت برن چون اینطور که گفته میشه بنیاد شهید زیر بار این قضیه نرفته ، میترسه خرجش بره بالا.

بله پیگیری ها ادامه داره و انشاءالله نتیجه بده.
ممنونم انشاءالله
اونطور که من شنیدم رهبر نامه ای نوشتن مبنی بر اینکه آتش نشان ها شهید هستن و خونواده هاشون باید از مزایای خونواده شهید بودن بهره مند بشن. انشاءالله که همینطور باشه. این کوچکترین کاریه که میشه برای خونواده های داغ دیده انجام داد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد