امروز روز قشنگی بود. بالاخره بعد از مدتها آفتاب گرم داشتیم و دما تقریبا تا 19 درجه رفت و هوا بهاری بود واقعا. اگه مجبور نبودم درس بخونم عمرا برنمیگشتم خونه و میرفتم لب رودخونه پیاده روی میکردم واسه خودم.

فکر کنم آفتاب باعث شده مردم هم مهربون تر بشن. تو صف فروشگاه که منتظر بودم خریدمو حساب کنم 2 نفر که خرید زیادی داشتن و جلوتر از من بودن جاشونو به من دادن و گفتن تو وسایلت خیلی کمه، الکی معطل نشو :)) اولین بار بود چنین تجربه ای داشتم. در کل مردم اینجا مهربونن ولی صف صفه، چه 2تا وسیله بخوای چه 20تا.

حالا فکر نکنین اینجا همیشه رفتارا خوبه ها. آدم بداخلاق یا بی حوصله همه جا هست. برای منم پیش اومده ولی در کل سعی میکنم اینجور خاطراتو زیاد تو ذهنم نگه ندارم و به رفتارای خوبشون بیشتر فکر کنم. چون واقعا هم رفتارای خوب خیلی بیشتر از رفتارای بده و کلا مهربونی آدما خیلی تو ذهن من میمونه و تو روحیم تاثیر میذاره.

یه چیز دیگه ای که امروز خوشحالم کرد این بود که خودم تنها رفتم یه کار اداری انجام دادم. معمولا تا جایی که شده تا الان با یکی از دوستام هماهنگ کردم که تنها نباشم. حتی خیلی وقتا ممکنه سطح زبان دوستم از من پایین تر باشه و نتونه واسه حرف زدن و فهمیدن بهم کمک کنه ولی صرفا برای اینکه از تنهایی مواجه شدن با موقعیت ها میترسم یکی رو با خودم میبرم. ولی خب اصلا کار درستی نیست که آدم همیشه به بودن کسی وابسته باشه. دیگه امروز خودم تنهایی رفتم دنبالش و خیلی هم خوب پیش رفت. سعی میکنم تا جایی که میشه از این به بعد تنها کارامو انجام بدم. اینطوری به خودمم حس بهتری پیدا میکنم. کلا این اواخر روحیم خیلی داره بهتر میشه و بالا پایین ندارم زیاد. تقریبا روی یه خط ثابتی حالم خوبه.

نظرات 1 + ارسال نظر
Hdn پنج‌شنبه 14 اردیبهشت 1402 ساعت 09:43 http://Hdn94.blogsky.com

خداروشکر که حالت بهتره

مرسیی :))
فکر کنم وبلاگت رمز داره، درسته؟ چون اومدم بخونمت دیدم نمیشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد