بعد مدتها یه دعوای آنچنانی با خونوادم کردم. در واقع با مامانم بود که بابامم خودشو انداخت وسط. جالبه الان بابا بهش برخورده! بخاطر اینه که تا حالا چنین رفتار تندی از طرف من ندیده بود.
در کل هم دعوا بخاطر بی برنامه بودن مامان پیش اومد. از این اخلاقش متنفرم. واسه خودش پلن میچینه و همه برنامه های منو بهم میریزه. منم آبروم رفت اعصابم خرد شد یه بحث درست و حسابی باهاش کردم. شانس آوردیم پشت تلفن بود. تا اطلاع ثانوی هم نه بهشون زنگ میزنم نه جواب تلفنشونو میدم. بابا میخواد با من لج کنه ولی حواسش نیست که من لجوج بودنو از خودش به ارث بردم.
حالا هر جور دوس داری میتونی بگی منعی نداره
از نظر دستوری دعوا گرفتن درسته واسه اون گفتم
خدایی تا حالا نشنیده بودم! یعنی شنیده بودم ولی تا جایی که میدونم شکل اشتباهش دعوا گرفتنه
با اینکه دعوا نمیکنن بلکه دعوادمیگیرن ولی خب وقتی آدم یه مدت مستقل میشه حتی در حد دانشجویی یکم با خونواده سخت میشه
دعوا میگیرن؟!
آره واقعا سخت میشه. نمیدونم چرا نمیخوان بپذیرن من اینجا زندگی مستقلی دارم بخصوص مامانم.