هنوز یادمه چند سال پیش که از ذوق خوشحالی تو گریه کردم. و هیچوقت امروزو یادم نمیره که بازم وسط حرفات گریه کردم هم از غصت و هم از خوشیت. فکر کنم میدونی چقدر عزیزی برام و چقدر میخواستم ته این داستان ختم به خیر بشه. از ته دلم میخوام امیدی که امروز لحظه آخر تو صدات شنیدم، ناامید نشه.
+ حرف بزنین قبل از اینکه دیر بشه و تلاش کنین شنونده خوبی هم باشین. گاهی ساده تر از اون چیزی که فکرشو بکنید مشکلات با حرف زدن حل میشه. خودمم آدمیم که کم حرف میزنم و خیلی سختمه از مشکلم بگم و شاید اصلا نگم ولی تو این ماجرا از نزدیک دیدم که فقط بخاطر حرف نزدن زندگی آدم تا کجا میتونه خراب بشه.