الان داشتم پستامو تو اینستا نگاه میکردم و کامنتا رو میخوندم. اولا تعجب کردم که با چه آدمایی ارتباط داشتم یه زمانی و چقدرم صمیمی بودیم و الان دیگه پست و استوری همدیگه رو هم شاید یادمون بره ببینیم. دوما کامنت کسی رو دیدم که اصلا فکرشو نمیکردم ببینم.

یادمه سال ۹۵ که کرج ژنتیک میخوندم یکی رو تو پیجم داشتم که چندهزار تایی فالوئر داشت و اونم منو فالو کرده بود. حالا اصلا یادم نمیاد کی به اون یکی رک داده بود. اون موقع اوایل پیج داشتنم بود. بعد این آدم با اینکه پیج شلوغی داشت همیشه استوری های منو سریع میدید و من شک کرده بودم که خبریه ولی خب هیچوقت چیزی نمیگفت. حتی این کامنتی که زیر پستم گذاشته رو هم یادم نمیومد. بعد که من انصراف دادم و برگشتم خونه، این پسره تازه یادش افتاد بیاد دایرکت من لاس بزنه. یکی نبود بگه خب نکبت میمردی همون تهران که بودم میومدی حرف بزنی؟ (خودش تهران زندگی میکنه)

خلاصه این اومد لاس زدن و چرت و پرت گفتن و مثلا تعریف کردن راجب پوششم. من اون موقع یکم اعتقادات مذهبی داشتم و بیشتر به پوشش پایبند بودم. حالا محجبه هم نبودم ولی این پسره انگار ندیده بود یکی مثلا همیشه با شال استوری بذاره. بماند که با اینکه اون موقع به حجاب یکم اعتقاد داشتم ولی بازم از چرندیاتش زیاد خوشم نیومد و شروع کردم سر به سرش گذاشتن. اینقد اذیتش کردم که آخرش کلافه شد و بلاک آنبلاکم کرد

حالا الان دیدم کلا اون پیجو بسته و یه پیج جدید زده و فالوئراشم خیلی کمتر از قبلن. فکر کنم یکم فضا رو شخصی کرده. شیطونه میگه برم بهش رک بدم و دوباره سر به سرش بذارم. ولی شیطونه بیخود میکنه و رها این غلطو نمیکنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد