بالاخره امشب قضیه تموم شدن رابطم با یار رو به خونوادم گفتم و یار رسما تبدیل شد به یار سابق.

گفتنش اصلا برام آسون نبود. از مشاورم کمک گرفتم که چی بگم و چطور بگم که بهتر باشه. درنهایت امشب از فرصت استفاده کردم و یه توضیح کوتاهی براشون دادم و خودمو راحت کردم. دوست نداشتم خیلی وارد جزئیات مسائل رابطم بشم و پدر و مادرمم آدمایی نیستن که دخالت کنن و جزئیاتو بپرسن. سعی کردم طوری بهشون بگم که هم اونا اذیت نشن، هم اعتبار خودم پیششون زیر سوال نره و هم آبروی یار سابق حفظ بشه. البته تا حدودی در جریان بودن که دیگه تمومه ولی خب اینطور قطعی بهشون نگفته بودم. چنین صحبتایی خیلی اذیت کنندست بخصوص برای من ولی حالا که میدونستم باید دقیقا بهشون چی بگم، عقب انداختنش آزاردهنده تر بود. میخواستم زودتر بگم و خلاص شم. گرچه بابا گفت اصلا نیازی نبود برای ما توضیح بدی. ولی بهش گفتم خودم اینطوری راحتترم. میخواستم این مسئله رو که چند وقت پیش خودم پیش شما باز کردم، حالا خودمم ببندمش.

به نظرم یه صحبت پایانی واسه خاتمه دادن به همه جنبه های این رابطه لازم بود و خوشحالم که این خان هم رد کردم.



+ هنوز ملغمه ای از احساسات مختلفم و به نظرم طبیعی هم هست. به ازای ۱ سال و نیم رابطه، به زمان بیشتری برای ترمیم نیاز دارم. ولی مهم اینه که تو مسیرش هستم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد